جفت مادربزرگهام از شهرستان اومدن خونمون دو خوابه اس یکیش منو خواهرم میخوابیم یکی دیگه هم مادربزرگ هام تقریبا ی هفته شده که شرایط اینجوریه
هرروز صبح و عصر عمه و خاله دختر خاله پا میشن میان
منم خرید هام همه چیم مونده خونه تکونی مون مونده
بنظرتون حق دارم ناراحت و خسته باشم؟
هعی ب خودم دلداری ام میدم که ایراد نداره مهمونن مریضن اومدن برای درمان
اینجوری خودمو آروم میکنم ولی دیگه شونه هام و گردنم درد میکنه از بس خم و بلند شدم
از بس سفره جمع کردم خوده مادربزرگ هام معذبن ولی دیگه چاره چیه
اوایل برمیداشتن زنگ میزدن بچه هاشون میومدن الان دیگه نمیزنن ولی اونا هم میان
من دیگه توانم نمیکشه خواهر و مامانمم از خودم بدتر