2777
2789
عنوان

مادرشوهرم نمیخابه

276 بازدید | 12 پست

ما سه ساله باهم زندگی میکنیم .ولی انقد خستمون کرد بااین کارهاش تصمیم گرفتیم دوباره ازش جدابشیم‌.ی دوماهی مونده تا اسباب کشی کنیم ب خونه جدیدمون.روزا چهار صبح بیدار میشه خیلی خوب بخابه دیگه شیش بیداره.شبا با صدای بسیار بلند خرو پف میکنه جوری که صداش تا توی اتاق خاب ما هم میاد.ظهرا هم اصلا نمیخابه.با گوشیش کلیپ نگا میکنه .گوشیو سایلنت نمیکنه با صدای بلند زنک میخوره.پا میشه ظرفای اشپزخونه رو جابجا میکنه . .خلاصه هرروز ما یه سر دردی داریم.بعد از فوت پدرشوهرم ازمون خاست باهاش باشیم تا نترسه .ولی واقعن دیکه نمیتونیم.

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

ساعت هفت صبح بوی سیر سرخ کرده و پیازداغ میپیچه توی خونه ینی نگم براتون

مشکل تو شیوه زندگیه،نه سیک زندگی اون اشتباهه نه شما،فقط تو یه واحد بودنتون بده،مجزا باشید،هرکار دوس داشت بکنه،اگ امکانش هست تو یه ساختمون باشید،خدایی تنهام سخته

عزیزم خداروشکر که دارین مستقل میشین. منم الان حدود یساله خونه مادرشوهرمم خیلی سخته واسه ماهم دعا کنی ...

انشالا زودتر مستقل بشین.واقعا تفاوت سلیقه و فکریمون داره منو داغون میکنه.هرروزم همهچیو مرتب میکنم باز یه ساعت بعد میبینم وسایل اشپزخونه پرواز کردن رفتن حاهای دیگه نشستن.میاد خونه رو جمع کنه لباسای شوهرمو میکنه تو کشوی من.لباسای منو میکنه ته کمد ذیواری .ینی دیوونه میشم ولی هیچی نمیتونم بگم

مشکل تو شیوه زندگیه،نه سیک زندگی اون اشتباهه نه شما،فقط تو یه واحد بودنتون بده،مجزا باشید،هرکار دوس ...

طبقه بالای خودشو خریدیم.خیلیم ناراحت بود میگفت شما قول داده بودین با من باشین تا اخرش.ولی رومون نشد بگیم ک اسایش نداریم

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792