یکیش این بود ی مار زرد کاری به کار من نداشتم ولی من میخاستم بکشمش
انقدرررر اذیتش کردم و زدمش
بعد کلی بهش اب دادم ک بخوره و بترکه یهو ماره عصبانییی شد زورش کاملا بهم میرسید ک حمله کنه انگار از دمش ی چیز سیاه مث مار پرت کد رو پام
من خیلی ترسیدم ک بهم حمله کنه ولی کارم نداشت ازاری نداشت فقط خاست من دست از سرش بردارم