چون مجردا درک از متأهلی ندارن مثل خواهر خودم ناراحت نشید لطفاً این از این
من یه ساله ازدواج کردم از یه استان دیگ اومدم یه استان دیگ ینی هزار کیلو متر از خونوادم دورم
تنهام این شهر کسیو ندارم مادر شوهرمم کلا آدم بدیع با من لجع همیشه
دختر خودش از من کپچیکتره چند سال ولی دوتا دختر آورده پشت سر هم منم گفتم تازه عروسم همه چشمشون به من هستن بچه بیارم ؟؟
مادر شوهرم همش میگه نههه نیار قرص بخور نشه بچه یه روز گفتم چرا نیارم گفت وضع پیرم خوب نیست تو هم نمیتونی بزار ده سالی بگذره ولی مادر شوهر ابجیم همیشه عاشق عرپسشه ب ابجیم میگه بچه بیار هنوز گفت ب آبجیاتم بگو قرص نخورن تازه عروسم بچه یه دونه بیاره دیگ نیاره
وضع شوهرم مثل دوماداش هست اینم بگم
بنظر شما بچه بیارم یا ن چون چندین بار میخاستع منو شوهرمو از هم جدا کنه صداش ظبط شده تماس شوهرم بود گفت این زن بشو نیست پسرم جدا شود ازش وای شوهرم گفت اگ عاشق این دختر نبودم هزاران کیلومتر نمیرفتم از شهر خودم زن میگرفتم فکنم نمیخاد بچه دار بشم بخاطر اینه امید داره از پسرش جدا بشم یه روز الان با مادر شوهرم رفت آمد نمیکنم