با نامزدم خوبیم مشکلی نداریم
من هرچی میشه حتی کوچیک ترین چیزا رو بهشون میگم
فکر میکردم ایشونم مثل منن تا اینکه امروز از ساعت ۱تا پنج نموند و نگران شدم هی زنگ میزدم جواب نمیداد تا اینکه همکارش جواب داد و گفت بیهوشه اومده برای اندوسکپی😐بعد زندایش میشه فامیل ما
من با دختر دایی ش حرف زدم زدم زیر گریه گفتم چطوری همچین چیزی به من نگفته ،گفتش میگم به مامانم بهت زنگ بزنه تو گریه نکن
مامانش بهم زنگ زد
گفتش تینا این پسره تفلک خجالتیه منم گفتم یعنی چی چرا نباید به من بگه گفتش باید یادش بدی بهت همه چیو بگه
حتی مادرشم خواسته بیاد گفته نیا
دوستان بعد اینکه به هوش اومد بهم زنگ زد گفتم خوبی ؟میگفت من چیزیم نیست فقط خواب بودم😔واقعا اعصابم خورده بهم بر میخوره این رفتار رو داره
هرچقدر هم بهش میگفتم من در جریانم میدونم رفتی برای اندو میگفت نه من خواب بودم زنداییم اشتباهی به تو گفتم
اعصابم خورد هاین حتی گردن نمیگرفت و میگفت اگه هی بپرسی عصبانی میشم از خودت چه خبر چیکار میکنی…
چیکار کنم تروخدا راهنمایی کنید منو