مامانای فروردین و اردیبهشت ۱۴۰۳ بیاین ببینم کدوم دکتر و بیمارستان رو انتخاب کردین؟

مهدیه_زینب

مدیر استارتر

عضویت: 1401/11/02

تعداد پست: 77

این نی نی سایت همینش خیلی بد هست

که نه امکان حذف میده نه ویرایش!

1402/12/15

|

09:33

0 نفر لایک کرده اند ...

گزارش پست نامناسب

مهدیه_زینب

مدیر استارتر

عضویت: 1401/11/02

تعداد پست: 77

خانم های مشهدی

لطفا تاپیک رو دیدین پیام بذارین!!!!!!!

خیلی نیاز به کمکتون دارم

کدوم دکتر و کدوم بیمارستان؟

بیاین این روزای آخر کنار هم باشیم ☺️

1402/12/15

|

09:34

0 نفر لایک کرده اند ...

گزارش پست نامناسب

مهدیه_زینب

مدیر استارتر

عضویت: 1401/11/02

تعداد پست: 77

مامانای مشهدی!!!!!!!!

لطفا بیاین نظر بدین

1402/12/15

|

13:49

0 نفر لایک کرده اند ...

گزارش پست نامناسب

نازنین2222

عضویت: 1397/02/15

تعداد پست: 2839

سلام خوبی عزیزم؟من نازنینم مامان بهمن ۹۲یادتونه؟

من ۵ سال بیماری روحی شدید داشتم.افسردگی بسیار شدید.جوری حالم بد بود که همه قطع امید کرده بودن و بجای آرزوی درمانم آرزوی مرگم رو می کردن.یه روز از این روزا تصمیم گرفتم که حالم خوب بشه و از تمسخر و تحقیر دیگران خودمو نجات بدم.حال من از اون چیزی که میشه تصور کرد خیلی بدتر بود.من بلند شدم با تکیه بر خودم و خدای خودم و زدم تو دهن تمام اون هایی که از شکست و نابودی من خوشحال بودن.من دوباره افتخار پدر و مادرم شدم.دوباره مایه ی فخر فروشی مادرشوهرم شدم.دوباره عزیز همسرم شدم.اینو یاد گرفتم که حال کسی عوض نمیشه مگر اینکه خودش بخواد.

1403/05/09

|

16:59

0 نفر لایک کرده اند ...

گزارش پست نامناسب

مهدیه_زینب

مدیر استارتر

عضویت: 1401/11/02

تعداد پست: 77

سلام خوبی عزیزم؟من نازنینم مامان بهمن ۹۲یادتونه؟

راستش دقیقا یادم نیومد

اما چه دوران خوبی داشتیم با دوستای اون زمان

۲۴ ساعت هممون تو نی نی سایت بودیم

بعدم یکی یکی عکس بچه ها رو گذاشتیم 

خیلی هیجان داشت چون از اول با هم بودیم

فقط یک نفرمون بچش آسمونی شد 💔

اما اونم خیلی زود دوباره مادر شد

1403/05/21

|

23:42

1 نفر لایک کرده اند ...

گزارش پست نامناسب

نازنین2222

عضویت: 1397/02/15

تعداد پست: 2839

راستش دقیقا یادم نیومداما چه دوران خوبی داشتیم با دوستای اون زمان۲۴ ساعت هممون تو نی نی سایت بودیمبع ...

شما مشهدی بودین اسم دخترتون فک کنم مهدیه بود.همسرتون هم پسر داییتون بود.درسته؟یا فامیل بودین دقیق یادم نیست

من ۵ سال بیماری روحی شدید داشتم.افسردگی بسیار شدید.جوری حالم بد بود که همه قطع امید کرده بودن و بجای آرزوی درمانم آرزوی مرگم رو می کردن.یه روز از این روزا تصمیم گرفتم که حالم خوب بشه و از تمسخر و تحقیر دیگران خودمو نجات بدم.حال من از اون چیزی که میشه تصور کرد خیلی بدتر بود.من بلند شدم با تکیه بر خودم و خدای خودم و زدم تو دهن تمام اون هایی که از شکست و نابودی من خوشحال بودن.من دوباره افتخار پدر و مادرم شدم.دوباره مایه ی فخر فروشی مادرشوهرم شدم.دوباره عزیز همسرم شدم.اینو یاد گرفتم که حال کسی عوض نمیشه مگر اینکه خودش بخواد.

1403/05/30

|

15:53

0 نفر لایک کرده اند ...

گزارش پست نامناسب