حس داشتن اونا اذیتم نمیکرد بعدم زیاد ارتباط نداشتیم که. اکثرا چت یکیش پسر عمم بود. شاید همو میدیدیم تو جمع یا دو سه بار کلا باهاش تنها شدم
یکیشم نوه داییم بود. پسر باحالی بود خبرای شهرمونو میگفت بهم کی با کی دوسته اینا. سرگرمی دیگ. منم دوست زیاد ندارم خیلیم احساس تنهایی داشتم.
یا مثلا الک.ل سی گار اینا میخاستم میگرفتم ازشون