قبلا از این حمله بهم کنین بگین بدجنسم اینا بذارین کامل توضیح بدم .ما سه سال ازدواج کردیم تو این سه سال شاید پونزده بار بیشتر خواهرشوهرم دعوت کردیم .اون خونش یه استان دیگه بوده الان اومده استان خودمون یسال اصلا به روی خودش نمیاره که باید ما رو دعوت کنه خودشم فقط وقتی شوهرم زنگ بزنه دعوت کنه میان اگه زنگ نزنه نمیان حالا اون روز اومده بودن خونمون موقع رفتن به تعارف زدن شما هم خونه ما بیایین یه روز.درحالی که خواهر شوهرم میگه من اگر جایی بهم زنگ نزن نمیریم بی احترامی به من شوهرم بدون زنگ زدن بریم جایی.حالا به شوهرم گفتم یعنی چه همش من دعوت کنم اونا هم دعوت کنن گفت دیدی که گفتن بیایین گفتم اون یه تعارف بود باید بیایین شوهرم گفت خب اونا مدل دعوتشون همینه گفتم پس تو هم حق نداری زنگ بزنی حالاچیکار کنم به حرف من گوش کنه
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
خب بچها منم به ارزوم رسیدم بلخره بیبیم مثبت و باردارشدم(مامان دوتا فرشته کوچولو)ولی خب تو هفته های پایین قبل از شنیدن صدای قلبشون خدا اونارو ازم گرفت🙂ولی ناامید نمیشم اونا بااومدنشو امید زندگی رو ب قلب من اوردن من بازم تلاشمو میکنم شمام برام دعا کنید 🙏♥️♥️🙂۱/۲/۰۳ من ددباره مامان شدم🥺
ما هم همین ماجرا رو در مورد پدرشوهر و مادر شوهرم داشتیم. من سالها عید نداشتم. خب لامصب اسفند بیا، بقیه ی سال بیا. من هم رک گفتم. کلی جنگ و توهین و دعوا. ولی قضیه حل شد
ببین تجربه ی من ثابت کرده اینکارا فقط خودمونو از چشم شوهر میندازیم.اولا شوهر منم یه ابجی میگفت ده تا ابجی میومد از دهنش منم حرص میخوردم همش دعوا داشتیم.اما بعد یه مدت بی تفاوت شدم و بهش بیشتر از شوهرم محبت کردم الان شوهرمو باید التماس کنم بریم خونشون
تکیه بده اما....به شانه های مردی که وقتی خوابت برد سرت را زمین نگذارد!
عزیزم اینجور که بنظر میاد خواهرش رو دعوت میکنه تو چرا اعصاب خودت رو بهم میریزی وقتی شوهرت نمیخواد به روی خودش بیاره توهم یه روز برو خونشون با شوهرت که ببینی چجور پذیرایی میکنن شایدم شوهرت اینجور بفهمه که یه تعارف زده فقط
خداوند همان گونه باتورفتارمیکندکه درباره ی او گمان میکنی ❤️