من امسال دوتا سقط داشتم متاسفانه هردوبار خیلی اذیت شدم و کورتاژ شدم.مامانم ثانیه ای تنهام نزاشت حتی من دوسه روز بستری بودم تو زایشگاه بودم اصلا اجازه همراهی اونجا نیست ازصبح تا شب پشت در مینشست هرچی میگفتم برو میگفت نه تو خونه آروم ندارم.من خیلی حالم خرابه به خاطر شرایطم ولی بیشتر بخاطر مامان بابام غصه میخورم چون خیلی غصه منومیخورن به رو نمیارن ولی میبینم انگار ۱۰ سال پیر شدن.از یه ور شرایط امسالم از یه ور فکر اینکه اگه تکرار شه یا بچه دارنشم از یه ور بالخره مشکلات زندگی خودشون از یه ور اینکه نکنه در آینده صدای شوهرم سراین قضیه در بیاد میدونم اینا همش تو ذهن مامانم هست.بخدا انقد غصه مامان بابامو میخورم که ناراحت خودم نیستم.اگه بخاطر این فشارا چیزیش بشه مامانم چی آخه دیروز خییییلی سردرد داشت اگه خدایی نکرده سکته کنه چی.بخدا حاضرم خدا ذره ذره گوشت بدنمو از هم جدا کنه ولی بلاهایی سرم نیاره که مامانم غصه بخوره بخدا دلم میخواد امشب بمیرم تا شاید مامانم دیگه غصه منو نخوره.اگه چیزیش بشه چیکار کنم؟😭😭😭😭
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
میکنم این کارارو .بخدا قسم حاضرم همین الان خدا از عمرم هرچی مونده بگیره بده به مامان بابام.من به چه درد میخورم آخه باشم یا نباشم.ولی مامانم اگه نباشه خدایی نکرده زبونم لال دنیا جهنمه
سقط هاتو ب مادرت خبر نمیدادی بعدشم بگو برام مهم نیست بالاخره بدنیا نیومده بودن خودتو خوشحال نشون بده بگو هرچی حکمته نزار برای بچه تو غصه بخوره تو فامیل هست داماده سر پسر دار شدن انقد با زنش دعوا کرد قهر میکرد مادره انقد غصه دختراشو خورد آخر سکته کرد الآنم فقط نوه ها و دختراش مسخره میکنن مادرو میخندن بهش