سلام بچه ها خواهرم کارش تبلیغاته بعد یه سری دعوتش کرده بودن برای سخنرانی دانشگاه یه آخوندی اونجا بوده بعد نمیدونم سره چه موضوعی میشه که با خواهرم صحبت میکنه و شماره همو میگیرن که اگه کاری بود هماهنگ کنن بعد ایشون در میان یه سری به خواهرم زنگ میزنم که اره من از تو خوشم میاد میخام بیام خواستگاریت حالا طرف زن داره بعد خلاصه خواهرم خانوم این اقارو سر کار مییبینه واسش توضیح میده که اره شوهرم در واقع از تو نمیخاسته خواستگاری کنه بعد بهش گفته که ایشون از ایناس که مثلاً چشم سوم باز داره متوجه مسائل میشه گفته عمدا اینو گفتم که جن های اطرافت ازت دور بشن 😑😑😑
اینم بگم خواهرم نمیدونم چرا بازم باهاش حرف زد و این حرفارو قبول کرد و به اینا اعتقاد نداره این آدم اینجوری گفته چند وقت هم هست داره بهش میگه چیکار کن بعد د اومده گفته میخام بیام خونتون که با بابات حرف بزنم تا مشکلاتتون حل بشه و من از حرفاشون فهمیدم اینو😐😐😐