سلام دوستان ، میخوام جریان دوستی شوهرم با همکار خانوم اش توضیح بدم ، شما جای من باشید چه فکری میکنید ؟
این خانوم حدود ۶ سال پیش کاراموز شوهرم بود و از همون موقع تا حدودا یک سال روزی دو ساعت تلفنی درباره کار صحبت میکردن ، ما بین اش هم شوخی و بگو بخنند هم بود ، من به شوهرم هم گفته بودم خوشم نمیاد ولی توجیه اش این بود که ما همکاریم و همه همین اند ، ( در ضمن بگم که من اگر باهمکار مرد ام صحبت کنم ناراحت میشه )
توی یک سال اول سه چهار بار دعوای شدیدی بین ما پیش اومد که این خانوم چرا حد و حدود نداره و … که شوهرم قول داد که رابطه شون فقط در حد همکار باقی. بمونه ،
الان حدود دو ساله که این خانوم ازدواج کرده ، و چند بار شوهرم اومد خونه گفت فلانی دیدم ( همون خانوم ) خیلی داغون بود ، میگفت دختر خالم حسوذی منو میکنه ، باهام دعواش شده ، یا یکبار گفت فلانی میگفت با مادر شوهرم دعوام شده ، بعدش گفت فلانی دیدم از وقتی شوهر کرده پیر شده ، فکر کنم مریضی چیزی داره ،
تا چند روز پیش که هی شوهر من نگران اون خانوم بود
ما خوش و خرم بیرون بودیم رسیدیم خونه تلفن شوهرم زنگ خورد همون خانوم بود ، با گریه شروع به صحبت کرد که اره با شوهرم دعوام شده ، شوهر من هم رفت تو اتاق در بست و حدود ده دقیقه یک ربع باهاش صحبت کرد !!! ☹️
من میگی …. مخ ام داشت میترکید !
هنوزم هضم نکردم اش !
تموم که شد شوهرم اومد گفت اره با شوهرش دعواش شده ، میگه بیا تو پا در میانی کن ما آشتی کنیم !!!
من از شدت عصبانیت اصلا نمیتونستم نفس بکشم ! چه برسه که بخوام حرفی بزنم !
برداشتم با گوشی خودم به خانومه پیام دادم و گفتم همسر من مشاور خانواده نیست لطفا اگر همکارید همکار باقی بمونیم لزومی نداره چون مشکل دارید زندگی ما رو هم خراب کنید ،
جواب داد که ، من مشکلم حل شده و از زندگی ام هم راضی ام و با همسر شما هم هیچ رابطه خاصی ندارم نگران نباش ،بهتره آدم دیگران درک کنه و شمشیر از رو نبنده! حال دلت خوش 😨( در حد لالیگا رو داره یارو )
گفتم چطوری شما نمیتونی من درک کنی ، من باید شما رو درک کنم ؟؟؟
جواب داد حالا که اینطوریه من شما شوهرت پاک میکنم میذارمش رو بلاک لیست تا خیالت راحت باشه ! من سرم خیلی شلوغه وقت برای توهمات شما ندارم
منم گفتم خدا رو شکر پاک کن
حالا از اون روز یک هفته گذشته و خبری ازش نیست و شوهرم هم میدونم که هزار بار بهش زنگ زده و پیام داده و خانومه جواب نداده ،
الان مثل اینکه دور از جون عزیزش فوت کرده باشه ، بشدت پکر و ناراحته ، تو خودشه !
من بهش نگفتم که به اون خانوم پیام دادم ، به نظرم فکر میکنه که شوهر اون خانوم باعث شده دیگه جواب شوهر من نده !
الان من هم عذاب وجدان دارم که چرا این کار کردم و تو روابط دوستی شوهرم دخالت کردم ، هم خودم دلم شکسته است که چرا وجود این آدم آنقدر براش مهم بود که باعث شده آنقدر ناراحت باشه ؟!
اون اوایل که چند بار به خاطر این خانوم بحث مون شده بود میگفت ، اون برای من یه آدم عادی مثل همه است ، میگفت مگه هر مردی با خانومی سلام علیک کرد منظور داره ، نه !
ما هم دوستیم مثل بقیه
الان نمیدونم بهش بگم من با اون خانوم صحبت کردم ! نگم ؟ چکار کنم ؟ موندم 😞😞😞😞