زنداداشم یه خواهر داره چون دانشجو هستش و بیمارستانی که کار میکنم واحدای عملیشونو میگذرونن
.
دختر خوشگلیه و بسیار خوش رو هستش خیلی وقتا تو بیمارستان ازش خواستگاری کردن اما یه مشکلی داره بشدت وسواسیه نمیدونم دیگه رابطه داشته یا نه ولی
جدیدا یه روز صبح که کلاس داشتن به من سر نمیزد چون اکثرا به من سر میزنه حرف میزنه خیلی شک کردم کجاست نیومده
خودم رفتم بخش نوزادان سر زدم دیدم اوه اوه خیلی عصبیه
همینجوری یه حرف زد یه سلام خشک داد منم خدافظی کردم
دیگه کلا تا یه هفته نه اون اومد نه من دیدمش
یعد از یه هفته تو سرویس دیدمش داشت گریه میکرد ازش پرسیدم چی شده اشکاشو پاک کرد گفت هیچی سردرد دارم اینا ولی من خیلی پیگیر شدم