سلام ، ۴۰ ساله ازدواج کردم ۳ فرزند و عروس و داماد دارم ۲ تا نوه ، شوهر یه بیمار روحی هست که به دارو و درمان هیچ اعتقادی نداره ، اگه من عبد و عبیدش باشم و هر کاری بگه بکنم و ۲۴ ساعته کنارش باشم همه چی خوبه ( ۲۰ ساله تو خون هست و هیچ کجا نمیره شاید ماهی یه بار مهمونی ، عزایی یا عروسی) خدا نکه من تنها بخوام برم خونه پدر یا بچه هام در هر صورت ازش نباید جدا بشم دارم دیوانه میشم با توجه به اعتقاداتم چندین بار بفکر خودکشی افتادم 😭 راهی نزاشته با یه نه گفتن من زندگی نابود میکنه چی کار کنم الان ۳ ساله داره فلوکستین میخوره البته دکتر اورولژ بهش داده و بخواست من ولی هیچ تاثیری نداره ، با این روانی چی کار کنم دیگه ۵۶ سالمه نمیکشم
هعی
یکم دیگه تحمل کنید الان ک نمی تونید جدا شبد
چرا اینقدر دیر به فکر افتادین؟؟ از کسی حرف شنوی داره که ازش بخواین با شوهرتون حرف بزنه؟ هم راضیش کنه عیب از ایشونه هم راضیش کنه خودشو درست کنه هم بره پیش مشاور
برای آرامشت نماز استغاثه ب امام زمان رو بخون
همسرت خیلی وابسته بهته
چی بگم مادر جان پیش مشاور و روانپزشک بردین
بچه هاتو جمع کن شوهرتم باشه جدی باهاشون حرف بزن بگو دیگه نمیکشم یا باباتون باید بره روانپزشک و تحت درمان قرار بگیره یا درخواست طلاق میدم یک هفته مهلت میدم فکراتو بکن .. تو جمع جلو بچه هات گفتم ک بدونی تصمیمم قطعی هست اگر نرفت دکتر برو حتی شده سوری درخواست طلاق بده یکم ب خودش میخاد وسیله هاتو هم جمع کن برو خونه بچه هات
از خدا بخواید ان شا الله کمکتون کنه
موقعی که خوابه نمی تونید یه وقت بذارید برید یه دور بزنید
مردا معمولا سنشون یه کم میره بالا بیشتر وابسته میشن
سلام عزیزم دقیقا همسن مادرمن هستین.واقعا ناراحت شدم امان از دست این مردا هرکدوم یه جوری زنهای بدبختو دق میدن ولی این همه عمر چجوری تحمل کردین‌اگه واقعا نمیتونین تحمل کنیین طلاقت بهترین کاره
علتش چیه؟
من تو دهه بیستم داغونم دلیلیشم مریصی خواهرمه. افسردگی باید علت داشته باشه و حلش کنید
[QUOTE=329780428]یکم دیگه تحمل کنید الان ک نمی تونید جدا شید
کاش میتونستم 😔
بخاطر فرزندانم صبر کردم و الان میفهم اشتباه کردم اون موقع اگر اقدام میکردم جوان بود یا درمان میشد یا جدا میشد ولی آگاهی الان نداشتم😔
خودش فرزند بزرگه ۸ ساله بوده پدرش از دست میده(مادرش همسر دوم مرد ۵۰ ساله شده) با ۵ خواهر و برادر قد و نیم قد و میدونم حال و روز الانش مال فشارهای اون دوران چون در کودکی شده نان آور خانواده ، متاسفانه عمو و دایی و عمه نداره یه خاله داشته که فوت کرده و رابطه خوبی هم باهاش نداشتن
بچه ها میدونن ولی اونا هم مثل من پدرشون می‌شناسن اصلا به جایی رسیده اگر من همچین حرکتی بکنم قید همچی میزنه آبرو بچه ها رو هم میبره ، فقط تنها راهش درمانه اگه دکتری باشه دارویی بده که بشه بهش داد و متوجه نشه خیلی خوبه ولی چند نفر پزشک رفتم همکاری نکردن گفتن باید خودش باشه
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستتاپیک های به روز شده
54 ثانیه پیش
55 ثانیه پیش
55 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز