خواهرم اینا ساکن مشهد هستن اومده بودن بیرجند خونه ی مادرم و امروز ظهر میخواستن برگردن هوا برفی بود و هر چقدر اصرار کردیم بمونید خطرناکه قبول نکردن و ساعت ۱۲ از خونه بیرون زدن ساعت حدود ۶ دیدیم در می زنن من درو باز کردم دیدم خانواده خواهرم هستن شوکه شدم گفتم کولاک بود پلیس برگردوندتون؟گفتن آره اومدن داخل دیدم لباسای خواهرم اینا گلیه و انگار خواهرم ی طوریه یواشکی رفتم جلو گفتم تصادف کردید گفت آره.نگو اینا از شهر که بیرون زدن برف شدید می باریده و سر ی پیچ تعادل ماشین ازدست میره و ماشین از جاده خارج میشه و شروع می کنه ملق زدن.ماشین که نابود میشه خواهرم اینا سالم سالم فقط یکم کبودی دارن ولی اورژانس که ماشینو دیده بود گفته بود باید همگی آزمایش و سی تی اسکن و سونو بدید رفته بودن بیمارستان و خداروشکر مشکلی نبود.
اما داستان صدقه از این قراره که صبح امروز خواهرم خواب می بینه که سر و صورت شوهرش خونی هست کلی توی خواب جیغ می زنه و گریه می کنه و یهو از خواب می پره همون لحظه نذر می کنه هر چقدر پول تو کیفمه رو صدقه میدم و پا میشه نماز می خونه.من یقین دارم این صدقه جونشونو نجات داد.ماشین شده قوطی کبریت ولی خودش و شوهرش و پسرش سالمن.همیشه قبل سفر صدقه بذارید کنار و البته تو روزای برفی و بارونی تا مجبور نشدید پا تو جاده نذارید❤️