دیشب دعوای خیلی بدی با شوهرم کردم و اونم زورش زیاد بود یه جوری فکم رو فشار داد که هنوز جاش درد میکنه
منم خیلی قلبم شکست میتونید تاپیک قبلیم که دیشب بود رو ببینید داشتم خفه میشدم بغض گلومو گرفته بود تا ساعت دو و نیم نصف شب بیدار بودم و گریه کردم
گفتم خدایا من جز تو هیچ کس رو ندارم که به دادم برسه قلبم شکسته
میدونم که تقاص دلمو میگیری شک ندارم و به هیچ کس دیگه هیچ چیزی نگفتم
دو رکعت نماز خوندم به نیت آرامش دل خودم سر نماز داشتم گریه میکردم ولی سر نماز نفرینش نکردم
حالا امشب رفته بود بیرون وقتی اومد اومد کنارم نشست و گفت منو ببخش تصادف کردم نزدیک بود کشته بشم
منم گفتم خدارو شکر تا زنده ام نمیبخشمت ازش انتظار نداشتم این کار و باهام کنه
حالا موندم خوشحال باشم یا ناراحت
موندم با خودم که کار خدا بوده که صدامو شنیده و میخواسته یه گوش مالی حسابی بهش بده یا اتفاقی بوده من اشتباه میکنم
همیشه شوهرم میگه واسم دعا کن فلان کارم درست شه دعات میگیره