2777
2789
عنوان

عقد و عروسی عشقم برم یا ن؟؟

1032 بازدید | 25 پست

نمیدونم چیشد!! خیلی ابراز علاقه و...میکرد.. نمیدونم  خودش منو نخواست یا خونوادش مخالفت کردن..  ب هر حال اون الان با کسی دیگه 10 ماهه ک نامزده و احتمال زیاد عید عقد و یا حتی عروسی کنن.. فامیله حتما دعوتمون میکنه..  برم یا ن؟؟؟  میترسم برم حالم بد شه...  چون اولینباری ک فهمیدم نامزدی کرده توی عروسی فامیلمون بودیم و من برای اون بهترین لباس و.. کلی ب خودم رسیده بودم.. غافل از اینکه اون با نامزدش اومده بود.. اونشب داغون شدم وقتی اونارو دست تو دست هم دیدم

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

دو سال اول خیلی درد داره بعد کمرنگ تر میشه 

من الان رو کولَمَه دُمَم میرم اعصاب کسیم خورد نمیکنم اما اگه یه روز لنگ موندین بگین خودمو زود میرسونم یادتون نره یادم کنیدا خوش باشید خوشحالم کنید نشه سلامتی داشتون نزنید هرموقع پا الکلیدا

نرو

چرا😔 خودمم میگم نرم..  ولی خواهرم میگه بیا اگه نیای میفهمه ک حالت خیلی بد بوده..  حتی ممکنه ی وقتی تو جمع ب روت بیاره ب شوخی بگه چش دیدن عروسیمو نداشتی؟؟؟ 


چون خیلی شوخ و رُک و بی چشم و روعه!! 

چرا😔 خودمم میگم نرم..  ولی خواهرم میگه بیا اگه نیای میفهمه ک حالت خیلی بد بوده..  حتی ممک ...

خب اگه میدونی که بری حالت بد نمیشه برو 

ولی کلا به نظرم ولش کن نری بهتره، هر طورم خودتو کنترل کنی اونایی که خبر داشتن از رابطتون نگاهای خیرشون اذیتت می‌کنه هااا، از من گفتن بود

دلم واقعی شدن سناریوهای ذهنمو میخواد.

من   از 16سالگی  عاشق پسر عمم که 6سال ازم بزرگتر بود شدم عاشق شخصیتش صداش حرف زدنش قیافه و و تیپ وقدو بالای تکش عاشق اینکه فهمیدم نماز هم میخونه

بعد فهمیدم اونم عاشقم شده اونم من و تک میبینه براش با همه دخترا فرق دارم

شایعه افتاد منو میخواد تمام فامیل از حسادت ترکیدن مجرد و متاهل هم نداشت کاری به خانواذه ما دوتا کردن سایه همو با سنگ میزدن  مای که احترام واس هم قاعل بودیم تا سن24سال شدم به بدترین شکل ممکن از هم جدامدن کزدن یه ذختر خاله بی ریخت که خبر از عشق ما داشت و ولکن پسره نبود از َریق و مادربزرگ مادری هردوشون مچبورش کرد بگیره

پسره هم باخت بماند چیا گفت بعد عقد از نا امیدی بمانذ وقتی شنیدم فلانی و دادن بهش چی به سرم اومد عقد که کرد چقدر گریه کردم

4ماه نامزد بود گفتن عروسیشه تا استخون سوختم از غم از دست دادن 

چند هفتع قبل عروسیش انقد گریه کزدم زن داذاشم  چنان دعوای سر اون باهام کزد گفت به درک ازش خودتو جمع کن دختر تو اگه اینجور ادامه بدی از رنگ و رو میفتی اون مسگه خدایا شکر نگرفتمش

ولی تو باید چنان بشی کلا بسوزن

همینم شد واسه عروسیش یه لباس کزبنی سنگ و ملیله ومنجق دوزی خیلی گرون گرفتم با شال سفید 

چنان به خودم وپوستم  و هیکلم میرسیدم واسه عروسیش عالی باشم

ردز عروسی عین عروسک شده بودم رفتم از اول تا اخر عروسیش رقصیدم تمامم فامیلم محو تماشام بودن حتی داماد خانوادش

از اینکه انقد میرقصم شدید تحویلم گرفتن... 

وقتی سوار ماشین بابام شدم رو به سمت تالار یهو تو دلم خالی شد گفتم خدا من دارم میرم عروسی عشقم خوف کردم

شروع کردم ایات والکرسی خوندن که خدا کمکم کن بدرخشم کم نیارم 

قرون عظمتش کمکم کرد

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792