هروقت برای خرید هرچیزی پول خاستم پدرم گفت فشار هست ( مغازه زده برای داداشم ک خرج همشون میشه ولی واسه داداشمه هم ماک هم مغازه چون تک پسره
بعد همون موقع گندش درمیاد بابام که انقد ب ما فشار میاره
داداشم برای دختره میلیونی خرج کرده
و من مطمئنم داداشم عقدش کنه دیگه اشکار تو صورتم میگه توحقی یا خواسته ای نباید داشته باشی از درامد مغازه
بااینکه صفرتاصد هزینه و سرمایه واسه پدرم بوده
همین الانش ک هنوز خبری نیست
اون دختر ازهمه ی ما خانواده ۴ نفر بیشتر از درامد ما خرج میکنه
و خواسته هاشم همه گرونه
بااینکه پدر خودش اصلا سطح بالا نداشته همیشه دنبال پول بودن
چرا باید ب من مامانم فشار بیاد ولی اون لذت ببره
چرا باید من همیش تحمل کنم درک کنم حتی موقع عقدم
ولی اون همیشه با گفتن ارزو دارم کارهاش خواسته هاش پیش بره
من حلقه هنوز ندارم…
از حرفای شوهرمم حس میکنم پشیمون از ازدواج بامن
چون مادر خواهراش باهاش خوب نیستن
هواشو ندارن
از من بدشون میاد
بهترین کار خودکشی نیست؟ نباشه همچین ادم بدبختی