سرناهار بودیم بشقاب از دستم افتاد حتی نشکست
دم دستی بود اصلا
مامانم دوباره جیغ و داد کرد که توفلانی و منت همه چی گذاشت سر من
بهم گفتن هر.زه و ...
ما ۴ تا بچه ایم تو تاپیکامم گفته بودم اون دوتا الان خارجن پی زندگی خودشون
ولی خواهر کوچیکترم ۱۵ سالشه حتی اونم سختی نمیکشه تو خونه ی ما.
بخدا از ۱۲ سالکیم که بی پول شدیم اگه من یچیز گرون میخواستم از بقیه..
پیانوم رو از دست دادم.مدرسه خوب میرفتم ولی دیگه نرفتم صدام در نیومد..
همیشه دوستام بهترین جاها میرفتن مامان بابای من فقط برا معدل ۲۰ من پول خرج میکردن شما بگین ی ذره پول برای حس خوشحالی من خرج شده باشه
اخرشم افسردگی وحشتناک گرفتم تو ۱۵ سالگی و مجبور شدن منو ببرن روانشناس
تاحالا شده دو دست لباس بپوشین همه مسخرتون کنن؟بخاطر عینک و تپلی کودکیم و موهای نامرتب و بی پولی! بعد خواهرتون خوب و لوکس بگرده؟همشم بهونه ی سایز بزرگ منو میاوردن.بخدا من کمتر از خواهرم و همه میخوردم همیشه.
بخدا من دانشجو شدم خودم کارمیکردم با اینکه وضعمون خوب بود من همش صرفه جویی میکردم هنوزم نگران پولم مثل بقیه خرج نمیکنم درحد نیاز فقط
ولی حق من از محبت تو زندگی این نیست..