بعد پیوند حالش خوب شد امابه خاطر یه مشکلی که داشت توی بیمارستان شریعتی بستری شد اونا هم می گفتن تخت خالی نداریم و برادرم رو توی اورژانس شلوغ بستری کردن هرچی من خواهش کردم هرچی برادرم خواهش کرد بابا من بیمارپیوندی هستم منو اورژانس بستری نکنید ببربد بخش پیوند اما گوش نکردن آخرش هم همونجا عفونت گرفت ومتاسفانه فوت شدن حالش خوب بود خودش تا دربیمارستان رانندگی کرد همون جا پارک کرد که برگرده ما رفتیم فقط برای یه روز بمونیم برگردیم اما نشد ماشین کناربیمارستان موند وخودش هیچ وقت سوارش نشد برگرده یه چفیه داشت همیشه می نداخت روی صندلی ماشینش یا می نداخت دورگردنش اونو نشستم هنوز بوی برادرم رومی ده وقتی دلتنگ میشم بوش می کنم با تمام وجودم واتیش دلم کمی خنک میشه فقط همون رو باخودم آوردم. خونه 😭😭😭