با خاهرم راحتم
چون مشکلاتی داره من نمیخام اضافه کنم بهش که حالا نرو خونه مامان چون راه دیگه ای نداره خونشون یه مشکلاتی دارن حوصله ندارم بنویسم راستش . اونم چاره ای نداره
ولی حداقل اینه که من زنگ میزنم بچه ها رو ببره سرگرم کنه تا مامانم بتونه صحبت کنه نه اینکه اونم بدتر آویزون مامانم بشه و هی دعوایی با بچه ها درست کنه تا اون قطع کنه.
خود مامانم هم اصلا بعضی وقتا انقدر ذهنش مشغوله که یادش میره من چی گفتم مثلا گفتم بسته رسید خودت باز کن فلان چیزو که فرستادم دست بچه ها نیافته باز یادش میره بچه ها برمیدارن. بعدم دیگه روم نمیشه ازشون بگیرم. خوب اصلا برای کسی دیگه فرستادم چرا آخه اینجوری بشه. دیگه ناراحت میشم
ممنون از حضور همگی
من طبقه پایین مادر شوهرم هستم دیوانه شدم از دست بچه های خاهرشوهرم باور میکنی صبخ شوهرش میرفت سرکار اینا رو دم در مادرشون پیاده میکرد اخر شب میرفتن خونشون خداروشکر بچه هاش مدرسه ای شدن صبح ها نمیادباز بعد از ظهر که میره سرکار پیادشون میکنه تا وقتی بر میگرده میرن خونه. از خودش و شوهر بیشعورش متنفرم ما حیاطمون مشترکه بچه هاش هم یکسره تو حیاطن جیغ و داد نمیشه ظهر یه استراحت کنی
[QUOTE=329108304]چی بگم والا هم درست میگید هم من به یه حالتی شبیه خصوصی طور برای صحبت با مامانم نیاز
چرا به مادرت نمیگی که بره تو یه اتاق درو ببنده ، بگو صدای بچه ها نمیزاره متوجه صحبتت بشم
وقتی موضوع برای تاپیک زدن نداری 🙄🙄
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
