ما 10 تا خواهر و برادریم 5 تا خواهر و 6تا برادر ، همگی با فامیل ازدواج کردند بجز من ، هر سال عید فقط یه برادرم و دو تا از خواهرام میان خونمون ، بقیه اصلا به روی خودشون نمیارند که یه خواهر کوچیکتر دارند ، با اینکه هیچ مشکلی باهم نداریم ولی اونا چون همه فامیل هستند خیلی باهم ارتباط دارند و م تنها و تک افتادم ، شوهرم خیلی مرد خوبیه و خیلی خیلی بهشون احترام میزاره اما تو این 15 سالی کا ازدواج کردم شاید یکی دوبار اومده باشند خونم ، در ضمن من همیشه هر سالزودی میرفتم عید دیدنی اونا اما امسال تا حالا نرفتم میخوام ببینم اگه من نرم سراغی ازم میگیرن یا نه اما دریغ از ه زنگ ، هر روز تلفن و وات ساپ رو چک میکنم اما هیچی ، میخوام نرم خونه هاشون شوهرم میگه فقط اون خواهر و برادرم که باهامون ارتباط بیشتری دارند برامون کافیه ،پدر و مادرمون فوت شدند ، برادرهام اصلا عاطفه ندارند وقتی بچم به دنیا اومد بعد از 8 ماه هنوز ندیدنش ، خیلی دلم گرفته آدم اینهمه خواهر و برادر تنی داشته بشه اما انگار هیچکس نداره، خواهر و برادر شوهرم خیلی عاطفی هستند و مدام قربون صدقه هم میرن اما من ... حالا خواهرم پیام داده جمعه میخوان برن اون شهری که بقیه برادرام هستند عید دیدنی شما هم میایید شهری که اونا هستند با شهر ما خیلز نزدیکه ، نیم ساعت راه هست نمیدونم برم یا نه
گدایان بهر ِ روزی طفل خود را کور میخواهندطبیبان جملگی خلق را رنجور میخواهند ...گمانم مرده شویان راضـیند بـر مُـردن مـردم بنازم مطربان کاین خلق را مسرور میخواهند.
گدایان بهر ِ روزی طفل خود را کور میخواهندطبیبان جملگی خلق را رنجور میخواهند ...گمانم مرده شویان راضـیند بـر مُـردن مـردم بنازم مطربان کاین خلق را مسرور میخواهند.
آره ماشاالله زیادیم اما فاصله سنی من با اونا زیاده ، جای پدر و مادر م میموند بیشتر بچه هاشون هم سن من هستند ، م خیلی دوسشون دارم ، تا زنگ نزنم هیچ وقت بهم زنگ نمیزنند ، خونم کوچیکه نمیتونم دعوت کنم لا اقل سالی یه بار هم زورشون میاد بهم سر بزنند ام با خودشون خیلی ارتباط دارند