چطور جدا شدین ازخونه؟
تاپیک قبلیمو بخونین بیاین بگین لطفا دارن دیونه میشم
من ۱۵ساله قطع ارتباطم کلا نمیدونن کجاییم
من با مرگش ما هم جدا شدیم😂
من هنوز نرفتم پیششونم ،شوهرت پشتت نباشه کارت سخته
چرا جداشی عزیزم
من توی یه ساختمونم با مادرشوهر و خواهرشوهر
سخته چاره ای نیست... ساختمونشون هم کلی مشکلات داره اصلا راضی نیستم ولی مجبورم متاسفانه
خیلی زجر اوره واقعا من نزدیکشون بودم قبلا ب شوعرم گفتم میخای جدا نشیم از هم باید از اینا جدا بشیم
البته من بعد عروسی محل ندادم اصلا وگرنه سوار میشدن
خانوم خانوما توقع داشت عروسش بره کلفتی کنه، سرویس بده، مهمون میاد پذیرایی کنه، توی خونه تکونی عید کمک کنه ولی من نخواستم و فاصله گرفتم
منم تو یه ساختمونیم اما واقعا اذیت نیستم چون نه کاری با ما دارن نه ما کاری به اونا. شوهرم بدون من حتی بهشون سر نمیزنه.اما دوست دارم جدا شم چون از محیطش خوشم نمیاد با همسرم صحبت کردیم اونم دوست داره جدا شدیم فعلا داریم پس انداز میکنیم
زندگیمون به پایان رسید شوهرم جداشد که زندگیمون نپاشه
عمق فاجعه اونجاست که امثالی مثل مادرم در جواب به همه مشکلاتم میگن ساختمون خوبه، یه خونه بودین سخت بود!!!
والا یه ساختمون بودن هم کم مشکلات نداره
کلا مادرم همینه... بدون ذره ای همدردی و دلسوزی
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
47 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
