بیزارم چون هیچی از اینروزای نوجوونیم ندیدم ...
هیچوقت عشق رو تجربه نکردم هیچوقت دوست داشته شدن رو تجربه نکردم هیچوقت اجازه ندادم این قلبم همچین چیزیو تجربه کنه به بقیه که نگاه میکنم چقدر روابط و روزای قشنگیو تجربه کردن و دیدن و من اونقدری خودمو درگیر آینده و چیزای دیگم کردم که حس میکنم حتی دیگه احساسی برام نمونده ...
چقدر ضربه خوردم از رفیقایی که فکر میکردم جز اونا کسیو ندارم همونایی که یه عمر همه کسم بودن و من هیچ بودم براشون و حالا تنها تر از همیشه شدم ...
از خانواده ای که فقط اسمشون خانوادست و من هیچی ازشون ندیدم ...
گاهی دلم میگیره:)کاش فقط یکیو داشتم که دوستم داشت ...💔
کسی که با حرفاش آرومم کنه و ترکم نکنه:)))