مامانایی ک میخواستین نی نی هاتون بندازین ولی نگه داشتین مهرش ب دلتون میشینه بعد چن وقت یانه؟؟
آره زنداییم میخواست بندازه ولی مامام اینا نذاشتن الان جونش به جون دخترش بنده😍
مامانم میخواست داداش بزرگمو سقط کنه دو ماه بعد زایمان باردار شده بود. الان داداش بزرگم نور چشمشه از هممون بیشتر دوسش داره
همین ک دنیا اومد چشمم بهش افتاد با همون کثیفیهای روی بدنش میخاستم بخورمش بچم ب دنیا اومد انگار طلبکار بود گریه نمی‌کرد با اخم داشت نگاهم میکرد
اولی تا ۱۲ هفته اصلا علائم بارداری نداشتم از ۱۲تا ۱۸ خیلی کم تهوع داشتم شارژ و شنگول و پر انرژی بودم همش دلم بیرون رفتن میخاس کلا بیرون بودم حتی ناهار شامم بیرون میخوردم کلا بارداری سبک و عالی بود از ۱۶هفته تکون های بچه رو متوجه شدم دیگه کم کم شکم شده بود میدون جنگ تکون های خیلی شدید داش جوری ک هرکی شکمم نگاه میکرد قشنگ می‌فهمید بچم داره تکون میخوره مدااااام تکون می‌خورد یه لحظه آروم نبود حتی حینه زایمان تکون می‌خورد
ولی دومی از اول سرگیجه داشتم بی حال بودم خابم میومد مدام رفتم سونو گفت جفت پایینه استراحت داد تا ۱۲هفته رفتم گفت طول سرویکس کمه سرکلاژ شدم استراحت مطلق مطلق شدم تا ۲۸هفته دردای زایمانی اومد هی بستری میشدم هی میومدم خونه تا ۳۳هفته بعد ۳۴هفته آبه بچه بی دلیل کم میشد ب زور سرم و مایعات آبشو نگه می‌داشتم تا ۳۶هفته دیگه سریع سزارین شدم و اینکه بچه خیلی خیلی خیلی کم تکون می‌خورد
هر دو هم دختر
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
