رفته بودم جزوه پرینت بگیرم پولم نرسید (این یه بدبختی)موقع برگشت تو تاکسی آقاهه داشت با ذوق به رانندهه میگفت اقای راننده پسرم کلاس ششمه دورش بگردم الهی امروز تولدشه رفته بوم براش کیک بخرم آخه میدونی کل درساشو خوب میخونه و شاگرد زرنگه کلاسه
نمیدونم چرا بغض کردم:) همین۳بهمن۱۷سالم شد هیچ کس جز خودم هوامو نداشتی خودم رفتم برا خودم کیک ۱۰تومنی و یدونه هم کفش خریدم و تولد گرفتم
خانوادم حتی به یه ورشونم نبود مامانم رفته برا بابام۶۰۰تومن داده پیراهن خریده دو روز پیشش بعد من؟تنها حرفی که بهم زد ناله و نفریناش بود که همیشه هستن
دلم برای خودم سوخت بد هم سوخت من کلاس یازدهمم تو مدرسهای درس میخونم که فک کنم تنها فقیر کلاس منم و همیشه بچه دکتر و مهندس و کارخونه دارو...با این حال از بین۴۹نفر شدم شاگرد ۷ام و میتونستم بالاتر هم بشم کلاسمون زیادی زرنگن و دوتا هم۲۰کامل داشتیم
بعد من...:)
بیخیال
خیلیییییی خیلیییییی خستمه این روزا
من خیلیییییی کم اتفاق میوفته ناامید بشم یعنی فک کنم جمع گریه هام تو یه سال به سه بار هم نمیرسه ولی وای به حال روزی که همه اونایی که تو چندماه میریزم تو خودم تو یه روز بغض بشن و بترکن...
زیادی به مغزم زده این روزا برم اون اسید سیانور و آب اکسیژنه که چند روز پیش تو مدرسه کار میکردیم باهاش رو برندارم و سر نکشم...
حیف که خیلیا سر باخت و شکست من حتی نذر هم کردن
یعنی میشه یروز لاقل برم دانشگاه مورد علاقمو و حتی یبار هم که شده حضور خداروتو زندگیم حس کنم
بیخیال برم جزوه رو خودم بنویسم تو کاغذ بشینم سر درسم