2777
2789
عنوان

کادو تولد کمککک😭

88 بازدید | 9 پست

برا دوستم میخام کادو تولد بخرم ولی نمیدونم چی بخرم 

🟩🦁🟥 تا ابد✨💫" برات اون لبخندی رو ارزو میکنم که بعدش میگی : آخیشششش بالاخره شد .می دونی رسیدن کلا قشنگه !رسیدن به آدمی که دوست داری ، رسیدن به شغل مورد علاقت، رسیدن به رویاهات . . .برات رسیدن و آرزو میکنم ، صبحی رو که با خوشحالی از خواب پا میشی !می دونم که می تونی ، پس روزات پر از رسیدن رفیقِ من 🤍

یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون در گیر دردهای بدنی یا ناهنجاری هستید تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

سن و قیمت ؟

.امروز خدای مهربان در انتظار من است تا حرکتی کنم و برکتی بی نهایت مرا دهد پس قدم برمی دارم به سوی خوشبختی حرکت از من، برکت از او 🙏🌹🌹 اکنون آبان۱۴۰۱وزن۸۰کیلو‌.به امید ۷۰ کیلو شدن. من از ۹۵ کیلو به ۸۰ رسیدم خدایا شکرت .به امید ۷۰ کیلو شدن

بستگی داره 

مثلا یه تی شرت خشکل 

یه کیف کوچولو 

وسایل تزیینی 

لوازم آرایش 

.امروز خدای مهربان در انتظار من است تا حرکتی کنم و برکتی بی نهایت مرا دهد پس قدم برمی دارم به سوی خوشبختی حرکت از من، برکت از او 🙏🌹🌹 اکنون آبان۱۴۰۱وزن۸۰کیلو‌.به امید ۷۰ کیلو شدن. من از ۹۵ کیلو به ۸۰ رسیدم خدایا شکرت .به امید ۷۰ کیلو شدن
من به شخصه لوازم التحریر فانتزی خیلی دوست دارم ، چراغ مطالعه ، جامدادی شیک و ... ، اگه گرون تر بخوای ...


عه یادم رفت بگم ساعت مچی یا رومیزی شیک ، راکت بدمینتون و پینگ پونگ  یا کلا وسایل ورزشی اگه اهلش هست

کتاب

لوازم آرایش

اکسسوری

بستگی به سن و سبک زندگیش داره

مثلا اگه ورزشکاره یه وسیله مربوط به ورزشش، اگه نقاشی دوست داره لوازم نقاشی، اگه آشپزی دوست داره از این دفترای فانتزی مخصوص آشپزی 

🌾 نظافتچی ساختمان یک زن جوان است که هر هفته همراه دخترک ۴-۵ ساله‌اش می‌آید. امروز درست جلوی واحد ما صدای تی کشیدنش قاطی شده بود با گپ زدنش با بچه... پاورچین، بی‌صدا، کاملا فضول، رفتم پشت چشمیِ در. بچه را نشانده بود روی یک تکه موکت روی اولین پله... بچه: بعد از اینجا کجا میریم؟ مامان: امروز دیگه هیچ جا، شنبه ها روز خاله بازیه... کمی بعد بچه می‌پرسد: فردا کجا میریم؟ مامان با ذوق جواب می‌دهد: فردا صبح میریم اون جا که یه بار من رو پله هاش سُر خوردم! بچه از خنده ریسه می‌رود... مامان می‌گوید: دیدی یهو ولو شدم؟ بچه: دستتو نگرفته بودی به نرده میفتادیا... مامان همان‌طور که تی می‌کشد و نفس‌نفس می‌زند می‌گوید: خب من قوی‌ام. بچه: اوهوم... یه روز بریم ساختمون بستنی... مامان می‌گوید که این هفته نوبت ساختمون بستنی نیست.‏ نمی‌دانم ساختمان بستنی چیست؛ ولی در ادامه از ساختمان پاستیل و چوب شور هم حرف می‌زنند. بعد بچه یک مورچه پیدا میکند. دوتایی مورچه را هدایت می‌کنند روی یک تکه کاغذ و توی یک گلدان توی راه پله پیاده‌اش می‌کنند که "بره پیش بچه هاش و بگه منو یه دختر مهربون نجات داد تا زیر پا نمونم". ‏نظافت طبقه ما تمام می‌شود. دست هم را میگیرند و همین طور که می‌روند طبقه پایین درباره آن دفعه حرف می‌زنند که توی آسانسور ساختمان بادام زمینی گیر افتاده بودند. مزه‌ی این مادرانگی کامم را شیرین می‌کند. ‏مادرانگی که به زاییدن و سیر کردن و پوشاندن خلاصه نشده. مادر بودن که به مهدکودک دو زبانه، لباس مارک، کتاب ضدآب و برشتوکِ عسل و بادام نیست. ساختن دنیای زیبا وسط زشتی ها، از مادر، مادر می‌سازد. 🌸✏️سودابه فرضی‌پور

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز