2777
2789
شب جمعه میرفتم خونه دوست صمیمیم ببینم چسی هایی که هر سری میاد و تعریفایی که میکنه از خودشون راسته یا ...

واااای و بد از شب جمعش میگه

https://daigo.ir/secret/2452132653 درخواست دوستی ممنوع....من دیوونه ام یکهوودیدین فحش خواهر مادر دادم،😱🤫😝

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

خو چرااااااا قسمت نبود چرا بکشیش

برام جنگیداماانقدنازکردم وافاده اومدم که ازدواج کردبالاخره

متاهله وبچه داره اماتاهمین چندماه اخیرداشت آزارم میدادوتهدیدم میکردکه اگه نرم باهاش باشم کل اسرارخانوادگیم روپحش میکنه وتوفضای مجازی فلان فیلم وفلان عکسوفلان چت روپخش میکنه و......کلازیادبهم شوک روحی روانی واردکرد

البته دلم نمیادبکشمش باااینکه اینهمه بلاسرم آوردبازم آرزوم سعادت وخوشبختیشه

فقط میخواستم برم یه دل سیرکسی روکه شخصیتش این نبودوشیطان رفته بودتوی جلدش رونگاه کنم همین توچشماش نکاه کنم همین بدون اینکه بفهمه روبه روشم

وگرنه که نه قصدتجاوزبه حریمش رودارم نه حوصله ی دردسر

برام جنگیداماانقدنازکردم وافاده اومدم که ازدواج کردبالاخره متاهله وبچه داره اماتاهمین چندماه اخیردا ...

اگر تهدیدت میکنه باید جلوش وایسی نذار ارامشتو بهم بزنه و آخرش باج ندی بهش

اگر تهدیدت میکنه باید جلوش وایسی نذار ارامشتو بهم بزنه و آخرش باج ندی بهش

همین کاروکردم

یکی دوسالی شوک بهم واردشده بود

حسابی ازاین جریان آسیب دیدم اماخب باتوکل بخداوتحقیق ومشورت خودم روبالاکشیدم

به نظرم بهترین جواب سکوته وضعف نشان ندادنه

فکرمیکنم درنهایت راهشومیکشه ومیره

الان دوماهی میشه ازش بیخبرم

من سرم توی لاک خودمه وبی حاشیه ام

اوایل ضعیف بودم کم کم پوستم کلفت شد

بعدش گفتم بالاترازسیاهی که رنگی نیست اصایه درصدم یه چیزی ازم پخش بشه مگه مردم خودشون خطانداشتن مگه مردم خودشون قدیسه ان تهش اینه دیگه حدقل بهترازاینه به این بی وجودباج بدم وهم حیثیتم بره هم پیش خداروسیاه باشم وسرافکنده

هرچندکه من بی میل بهش نبودم چون اولین وآخرین مردزندگیم بودوبانفسم خیلی جنگیدم خیلی وپیروزشدم درنهایت

من میشناسمش آدم پوچیه توخالیه دلش نمیاداینکادوبکنه اماخیلی عذابم دادخیلی هزارتاخوبی داشت ویه بدی که همه ی خوبی هاش روشست وبردواونم شکاک وبدبین بودنش بودوبعدمعذدت خواهی میکردومیگفت میدونم پاکی غلط کردم التماست میکنم فرصت بده

نمیتونستم قبولش کنمو بعداباچشمای اشکی برگردم خونه ی پدرم 

نمیدونم آدماوقتی بهم اعتمادندارن برای چی باهم میمونن

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز