خانوما من یه پدر و مادری دارم که از سی روز ماه بیس روزش قهرن از اونجایی که یادم میاد بخدا یا دعوا بوده یا قهر
پدرم که نگم نزدیک یه هفته بیشتر خواهرم مریضه مدرسه نرفته یبار نگفته بچه پاشو ببرمت دکتر
اونوقت مادربزرگم تا یدونه زنگ میزنه که مثلا حتی تخم مرغم تموم شده پامیشه میکوبه میره روستا بگیره ببره
صب با صدای دعواشون بیدار شدم خیلی ناراحت شدم که پدرم به مادرم گفت بچه هات بمیرن خب مگه ما بچه های اون نیستیم
تروخدا یه زیارت عاشورایی یاسینی چیزی بخونید یه خواستگار خوب برام پیدا بشه پدرم حتی نذاشت من برم دانشگاه💔