ما خونه مون روستاست بعضی وقتا میایم شهر شب خونه داداشم یا خاله م میمونم…دختر خاله م ازدواج کرده دیشب خیلی اسرار کرد برم خونشون بمونم …موندم دیشبو
امشب پسر خاله م(داداش دخترخالم)گفت این حرفو میزنم بدت نیاد شب خونه دامادامون نمون حتی خونه ما هم منم خیلی بهم برخورد ناراحت شدم زدم زیر گریه
بخدا از گل پاکترم اگه دختر خاله م بهم اعتماد نداشت اصلا منو نمی برد اونجا،
…شوهرشم انقد اروم سر به زیر کم روئه
یساله ازدواج کردمفقط یه شب پیشش بودم
خیلییی نازاحت شدم گریم بند نمیاد
اصلا دلم نمیخواست برم یجوری بودم