خونه مادرشوهرم بودیم
همه بیرون رفتن منو مادرش خوابید بودیم
ک دیدم مامانش حاضر شد بره بیرون ب من گفت خواب تو ک گرفتی بلند شو ظرفارو بشور قیمه بزار برا شب .
سرم و تکون دادم رفت .
فکر کردم کسی خونه نیس با تاپ شلوارک تنگ بودم و موهای کوتاه پسرونه😂
رفتم لپه خیس کنم دیدم برادر شوهرم عین بز نگام میکرد
خدالعنتم کنه شلوارممم تنگگگگگ اصلا نمدونستم چطوری برگردم اتاق .آخه برمیگشتم برامدگیای باس نم حسابی زد بود بیرون .
هیچی دیگ برنگشتم همینطور عقب عقبکی رفتم اتاق😂😂😂😂