پدرشوهر من 4 روزع خونه ما هستش. زنشم هم بخاطر بچه کوچیکم زیاد نمیاد و میره خونه اونیکی پسرش
همسر من 9 صبح میره سرکار و شبا بخاطر بچه یکم دیر میخابه
و پدرش هم ساعت 7:30 صبح مارو صدا میکرد کع بیدار شید دیره دیر شده بلند شید
و همسرم هم عصبی شد گفت من 9 میرم بگیر بخاب
😐
شد 9 بیدار شد
گفت من تخم مرغ نمیخورم
برید از پایین برام پنیر بگیرید(پایین خونه خواهر شوهرم هستش)
من گفتم زشته من نمیتونم برم
برم بگم پنیر بدید
اخه پنیر محلی نمیخوره
پاستوریزه میخوره
مام نداشتیم به همسرم گفتم برو پنیر بخر
😐 😶 بعد ناراحت شد نون خالی خورد
همسرم دوباره عصبی شد و رفت از خواهرش پنیر گرفت
اورد خوردش
بعدش همسرم رفتو و دخترش زنگ زد که بیا پایین
رفتش
من واقعا خسته بودم 1 ساعت خوابیدم 12 رفتم پایین که بگم بیا بالا ناهار بخوریم
دیدم داره میخوره
و قیافه گرفته برام
هم دخترش و هم خودش
من بچمو بردم ببرم بدم مامانم
تا برگردم خواهرشوهرم براش اسنپ گرفته بودو رفته بود
و الانم میدونم نهایت تا فردا همه این کارارو ب نام من میگن
چی بگم بهشون
(اینم بگم همسرم نمیذاشت بره خونه پسرش میگفت نرو)