سلام،بچه ها من شاغل
بخاطر شرایط مالیمون مجبورم کار کنم,بخدا اصلا هم برام راحت نیست
ساعت ۵ صبح بیدار میشم میرم سرکار ،محل کارم تا خونمون ۲ ساعت راه و ترافیک داره
داغون شدم،همیشه توی مسیر برگشت کلی توی تنهایی هام گریه میکنم،از بس قسط داریم باید برم،یه پسر ۸ ساله دارم،که ظهر ساعت ۲ سرویس میاره میزاره خونه مادرشوهرم تا ساعت ۶ که من برسم بردارم بیارم خونه
ما از صفر زندگیمونو شروع کردیم،یعنی بدون یه هزارتومنی کمک مالی از طرف خانواده ها,الان هم به لطف این گرونی ها هیچی نداریم،همش وام میگیریم واسه پول پیش خونه
الان ۵ ماهه که بچه ام ظهرا میره خونه مادرشوهرم همش غر میزنه،درصورتی که بچه ام اصلا شیطون نیست
دیروز دیگه داشت جلو عمه ی شوهرم میگفت که بچه رو میزارن و از این داستانا،منم دیگه ناراحت شدم,گفتم فکر کردید منم بدم میاد مثل شماها بشینم تو خونه بهترین آرایشگاهها رو برم و بهترین ماشین زیر پام باشه،خوب اگه ناراحتی به پسرت بگو زندگی رو تامین کنا که این حال و روز من نباشه
بخدا خجالت هم نمیکشن،از صبح تا شب دارم میدوم،همین دیروز جاریم با ماشین جدیدش اومده بود،بعد من مثل بدبختا حسرت همه چیز به دلم مونده،حتی یه هزارتومنی از حقوقم واسه خودم برنمیدارم
همه خانوم های خانوادشون توی بهترین رفاه و آسایش دارن زندگی میکنن بعد من دارم بار زندگی به دوش میکشم تیکه هم میشنوم