اینکه من ۱۰ساله تو ی شهر غریب زندگی میکنم و اینجا هیچ کسی رو ندارم یک ساعت بیاد خونم یا من برم خونش تو تمام این ده سال وقتی اسم شهرمو میشنوم یا یادم میفته گریه میکنم طفلی دخترم هر برنامه ای از گوشی یا شبکه پویا میبینه ک دارن میرن مهمونی میگه خوشبحالشون دارن میرن خونه ماجونشون این ک من هیچ وقت دلتنگیم خوب نمیشه طبیعیه طفلی شوهرمم صب ۷ میره تا ۱۲ شب سرکارشه و شاید هفته ای ی نصف روز بتونه بیاد خونه الانم باردارم قشنگ احساس میکنم افسردگی گرفتم
برای حاجتم یه صلوات میفرستی اگه فرستادی لایکم کن منم برات بفرستم