چون از زمین سرما نیاد زیرم چند لایه پتو انداختم اطرافم پره بالشه رو یکی لبتاب گزاشتم رو یکی کتاب چند وقته به بابام میگم برام میز بخر هی امروزو فردا میکنه میگه واجبه حالا میگم اره دیگ خسته شده بودم پاهام هی می‌خوابید دستام درد میکنه دیروز رفته یکی دست دوم بخره یه میز آشغال خدا تومن گفتن البته بابام میخرید خواهر بزرگم باهاش بوده کلی دعوا کرده ک نمیخوادو اینا خلاصه نگرفته البته منم نمیخواستم ک اونو بخره تو دیوار چنتایی بود ولی نگفتم گفتم خودش بره بگرده پیدا کنه بهتره خلاصه دیروز نگرفته خواهرم پیش مامانمم کلی حرف زده گفته حالا دوساله پشت کنکوره اینهمه خرج کردید چی شد نمیخواد میز بخره و اینا غلط کرده همون رو زمین درس بخونه حالا ما چند وقته دستمون خالی شده ولی نه اونقدر ک نتونن ۵۰۰ تومن بدن میز حالا اول مامانم با من موافق بود به بابام میگف بخره ولی چون خواهرم با مامانم حرف زده بوده اونم رفته بود به بابام گفته بود نمیخوادو اینا حالا بابام اومده بمن میگه دوماه مونده تا کنکورت میز دیگ چیه بخون دیگ ولی من از زمین خسته شدم همین الانم دست راستم و شونم درد میکنه از طرفیم میگم خوانوادم کلی خرج کردن برام حالا اینو نمیخرن چی میشه ولی باز ناراحتم خیلی از دست خواهرم خیلییی عصبانیم دوس دارم خفش کنم چون شرایط خواهرمم خلاصه (طلاق داره میگیره )مامانم مراعاتشو میکنه و حرفشو مثلا زمین نمیندازه
البته من اگه به بابام بگم شرایطم یکم ناز کنم می‌خره برام ولی یچیزی نمیزاره ک بگم ترجیح میدم دردو تحمل کنم الانم درو بستم دارم تو اتاق گریه میکنم هیشکی تو اتاق نیس
ببخشید زیاد شد لطفا هرکی میخونه فقط دلداریم بده فقط گفتم بیام اینجا خالی شم یکم
