باور کردنش سخته.اره خودمم میگم چطور طاقت اوردم تا الان
مامانم خیلی خوب بود وقتی تو شهر خودمون بستری بود روزا من میرفتم پیشش تو بیمارستان تا غروب شب تا صبح خواهرم
مینشت برام وصیت میگفت دونه دونه همه چی رو میگفت که چکار کنیم.حتی گفت بعد مرگم زن بیارید واسه بابات
من میخندیدم میگفتم بس کن این حرفارو چون باور نداشتم بمیره حتی یه درصد چون سرحال بود دکترا میگفتن خیلی زود فهمیدید اصلا امکان نمیدادن بمیره در اثر سرطان نبود که فوت شد عوارض پرتو درمانی بود
کی رو دیدید که مثل مامانم بعد از خودشو انقد واضح شرح بده.فرشته بود مادرم
یه صلوات بفرستید واسه روحش تورو خدا