چندروز پیش پسرعموش و زنش (فقط ما و اونا تو این شهریم) و غریبیم .. فهمیده بودن من پام پیچ خورده گفتن فرداشب بعد شام میایم سرمیزنیم بعد ما ۴۰۰ تومن دادیم میوه و تنقلات گرفتیم و کلی تمیزکاری کردم با پادررد شدید و نیومدن و اصلا خبرندادن ک نمیایم ما تا ۱۱ شب منتظربودیم..امشب من اصلا حال نداشتم و خونه هم ب هم ریخته زنگ زد ب شوهرم هرچی اشاره دادم بگو نیستیم ی بهونه بیار ولی گفت خوشومدین بیاین
با بدبختی تندتند جمع و جور کردیم و میوه و خوراکی اماده کردیم اومدن و رفتن..لنگان لنگان رفتم چای اوردم شوهرم هپررروت اصن یادش رفت من پام داغونه تا صداش زدم ازم گرفتش...اینام ک فقط،اومدن نشون بدن پسره کامپوزیت کرده و زنشم مش کرده پنج دیقه یبار میگف ۳۰ تومن کامپوزیت شده
الانم با انبوهی از ظرف کثیف تو اشپزخونه تنهاش،گذاشتم اومدم اتاق...بشدت عصبیم