دیگ خسته شدم واقعا دلم مردن میخواد شوهرمو دوست ندارم از اول نداشتم و ب اجبار بود سر هرچی گیر میده ی ساپورت بپوشی زیر شلوارت برا باشگاه داستان میکنه قهر میکنه آرایش کنی ک هیچی داستانه همش غر لباس باید طبق میلش باشه سرکارم نمیزاره برم متنفرم ازش اصلا حالم کنارش بد میشه اصلا نمیتونم کنارش بخوابم خودمو کنترل میکنم کلی خسیسه کارش با باباش و داداشش شریکه هرچی کار کرده سرمایه کرده داداشش داره استفاده میبره ی پسر پنج ساله دارم فقط دارم بخاطر اون زندگی میکنم چون شرایط بردنشو ندارم چندبار اومدم خونه بابام بخوام جدا بشم بخاطر بچه برگشتم ولی دیگ خسته ام