بچه ها من ۵ ماه پیش زایمان کردم
خواهرشوهر بزرگم دیدنی دخترم نیومد من و شوهرم خیلی ناراحت شدیم وقتی گلایه شو پیش بردار شوهرم و اون یکی خواهرشوهرام کردیم اونا به گوشش رسوندن البته حق رو هم به ما دادن
خواهرشوهرم بزرگم هم انگار میخواست دست پیش بگیره برگشت یه بهونه مرخرف آورد که به اون علت که اینا به شوهرم زنگ نزدن بگن زیارتت قبول از کربلا اومدی برا همین من نرفتم
منکه واقعا برام مهم نیس ولی فردا خواهرشوهر کوچیکم همه رو مهمونی دعوت کرده حالا شوهرم برگشته میگه چون آبجی بزرگم هست من نمیام
هرچیم میگم بیخیال بریم اصن مهم نیست میریم محلشون نمیزاریم میگه نه
اگه هم نریم همه از چشم من میبینن میگن زنش نذاشته بیاد