خوب خداروشکر عزیزم بخاطرت داشتم از حرص سکته میکردم.....دفعه ی بعد اگه خواست بیاد همون روز اول بهش بگو من مهمان خیلی دوست دارم و هر وقت اومدی خونم قدمت روچشمم، ولی بیشتر از یه روز حوصله ی خواهرو مادرخودمم ندارم،بگو مدلم اینجوریه درون گرام بیشتر تو تنهایی و سکوت ارامش میگیرم دورم شلوغ باشه ذهنم بهم میریزه....قشنگ قاطع بهش همینا رو بگو که باز نخواد لنگر بندازه
ببین منم قبلا مثل تو خیلی خجالتی بودم و ادما سرتق و پررو همیشه بخاطر این ضعفم ازم سواستفاده میکردن...
ولی الان فهمیدم خجالت و تعارف وحیا رو باید واسه ادمی خرج کرد که بفهمه اینچیزا چیه و قدرشو بدونه و رووش اثر بذاره
با ادم پرو و بی ملاحظه باید از خودش پرو ترو بی ملاحظه تر بود تا حساب کار دستش بیاد
میدونم اینا تو حرف گفتنش راحته موقع عمل باز ادم ذاتا دوست داره کوتاه بیاد ولی یه راهش که بتونی باهاشون مثل خودشون رفتار کنی اینه که مدام تو ذهنت فرض کنی که جاتون باهم عوض شده ،ایا تو میتونستی همون رفتارایی که اون داره باهات میکنه باهاش بکنی؟یا اگه میکردنی ایا واکنش خواهر شوهرتم متینانه بود؟
(مثلا فرض کنی خواهرشوهرت حامله باشه و تو برا ivfیه ماه بری خونش با دوتا بچه مثلا و دست به سیاه سفید هم نزنی و هرجا رفتن هم دنبالشون بری....واکنش خواهرشوهرت چی میشد دراون صورت؟ هر کاری که تصور میکنی اون باهات میکرد تو هم انجام بده البته اول با زبون خوش و جوری که خداپسندانه باشه بعد دیدی باز داره خودشو به پرویی میزنه تو هم باید جلوش قاطع باشی تا متوجه بشه....)