حالم یه جوری بده که قدرت حرف زدن ندارم زیاد نوشتم ولی لطفا بخونید خودمم نمیدونم با چی حالم خوب میشه ولی نیاز دارم خوب بشم چون باید واسه امتحان فردام بخونم پس حوصله دو دسته آدم رو ندارم دسته اول اونایی که میخوان بیشتر سرزنش و تحقیر کنن و حالمو بد کنن دسته دوم اونایی که میخوان برداشت های مسخره کنن و بگن به خاطر رشته ات داری کلاس میذاری که میگی
اگه از این دو دسته هستید برید بیرون از تاپیک
من دانشجوی پزشکی هستم و این یه معجزه اس چون واسه کنکور روزی ۳ ساعت بیشتر درس نخوندم. تازه این میانگین بود روزایی داشتم که صفر بودم و نمیدونم چجوری رتبه هزار منطقه شدم واقعا به نسبت تلاشی که کردم حقم رتبه ۱۰ هزار بود نه رتبه هزار
یه استان دیگه قبول شدم و با دوستم دوتایی خونه گرفتیم روزی که داشتم میرفتم دانشگاه بابام نشست نصیحتم کرد و گفت ترم اول خیلی مهمه شل بگیری گند میزنه به معدلت امید و انگیزه ات رو هم واسه ترم های بعدی ازت میگیره گفتم نه خیالت راحت درس میخونم این در حالی بود که اصلا حال درس خوندن نداشتم روند کنکور و اعلام نتایج مون خیلی طولانی شده بود و من که از بعد کنکور حتی یه مطالعه متفرقه هم نداشتم اصلا درس خوندن رو یادم رفته بود. من وقتی تصمیم به درس خوندن داشته باشم یه انرژی درونم هست ولی اول ترم اصلا چنین انرژی نداشتم فقط به زبون به بابام گفتم ولی انگار قصد درس خوندن نداشتم
کلاسامون از ۲۵ مهر شروع شد اون دو هفته اول که اصلا نمیدونستم وارد چه رشته ای شدم و جریان چیه بعد اون هم استاد ها درس میدادن ولی من نمیرفتم خونه بشینم بخونم چون تا میرسیدم خونه ساعت ۳/۵ و خیلی اوقات هم ۵ یا ۶ غروب بود استراحت میکردم با دوستم حرف میزدیم فیلم میدیدیم اونم بدتر از من درس نمیخوند که حداقل انگیزه بشه برام روزها رو شب میکردیم تا به خودم اومدم و فهمیدم باید درس هم بخونم آبان ماه تموم شد از اول آذر امتحانای حذفی شروع شد نمیشد نفس کشید هر هفته دوتا امتحان بود من دیگه وقت نمیکردم درس دیگه ای بخونم تا یه هفته امتحان نداشتیم من انقدر خسته میشدم که نمیشد بخونم حجم مطالب زیاد بود پدرم در اومد چندین بار تا خود صبح امتحان بیدار بودم نخوابیده رفتم سر جلسه و وقتی برگشتم باز چون امتحان داشتم نمیشد استراحت کنم بچه های دیگه واسه کنکور کلی خونده بودن به این مقدار درس خوندن عادت داشتن و خسته نمیشدن مثل من حقیقتا هدفم کلاس گذاشتن نیست ولی من نخونده بودم و درسای دبیرستان هم که با دانشگاه قابل قیاس نیست پس منی که عادت به درس خوندن نداشتم و ماه اول رو هم که هیچی نخونده بودم داشت بهم فشار میومد یه هفته فرجه داشتیم که بعدش امتحانات ترم شروع بشه تو اون یه هفته خوندم خداوکیلی به غیر از یک روزش رو ولی باز انقدر حجم مطالب زیاد بود و منم طول ترم نخونده بودم هرچی میخوندم تموم نمیشد چیزیم که خونده بودم یادم نمی موند چون مغزم توانایی ثبت بالای هزار و پونصد صفحه مطلب رو تو یه هفته نداشت خصوصا چون از درس فاصله گرفته بودم و سختم بود
امتحان آناتومی و بیوشیمی رو تا صبح بیدار بودم در حد ۱۲_۱۳ میشم پاس کردم رفت سر درس های عمومی پدرم در اومد یکی نمره شو گذاشته ۲۰ شدم یکی دیگه هم میدونم ۱۹ دیگه میشم آداب پزشکی نیم واحدی هم ۱۹ شدم زبان به شدت سخت گرفت در حد پاسی نمره میگیرم احتمالا ولی میگن خیلی ارفاق میکنه فیزیولوژی ها یکی رو ۱۷ شدم و اون یکی رو افتادم😭(البته امتحانش به شدت سخت بود و نصف بیشتر کلاس افتادن)
جنین شناسی احتمالا ۱۵ میشم با بررسی هام بافت شناسی تئوری رو حذفی شو خراب کرده بودم ولی امتحان ترم خوب بود جبران شد ولی امروز امتحان عملی شو دادم و افتضاح بود و میترسم اینم بیفتم الان دو تا امتحان عمومی دیگه مونده یکی فردا یکی چهارشنبه ولی انقدر از امتحان امروز حالم بد شد که نمیتونم بخونم میگم حداقل اینا رو بالا شم معدلم بکشه بالا ولی حالم خیلی بده
مامان بابام بیچاره پیش خودشون میگن دختر فرستادیم شهر غریب بره دکتر بشه بیاد بعد من اینجا اینجوری گند میزنم ۳۰ درصد آزمون علوم پایه مون شده معدل و من الان شاهکار کنم معدل ۱۵ میارم بابام ببینه افتادم حتی اگه چیزی هم نگه میدونم که خیلی ناراحت میشه و البته نگران از این که من آیا درس میخونم یا دارم آینده ام رو تباه میکنم که خب تا حالا گزینه دومی بوده.
یه چیزی بگین امید بگیرم یاد امتحان عملی امروز که میفتم میخوام بمیرم چون حس میکنم هیچ کس مثل من خراب نکرد اینو