2777
2789

بفرما زهره خانم ...🤭

❤دنبالِ مردی نباش که موهاتُ ببافه ... مـردی رو بخواه که بتونی بدونِ ترس باهاش رویا ببافی ...مردی که بلد باشه برات لاک های رنگ و وارنگ بزنه خیلی جذابه ولی از اون جذاب تر مردیه که بتونه دنیاتُ، خواب‌هاتُ رنگی کنه ... مردهایِ زیادی بلدن درِ ماشین رو برات باز کنن اما⁣ مردایِ کمی هستن که بلد باشن گره هایِ کورِ اخم هاتُ، گرفتگیِ دلتُ باز کنن ...⁣ میشه کفشِ پاشنه‌دار پوشید و برایِ زمین نخـوردن به مردهایِ زیادی تکیه کرد اما مردی که تکیه‌گاهِ روزهایِ بی کسی‌ات باشه و پناهِ بی‌پناهیات کجا و مردهایِ موقتیِ یه روزه و یک ماهه کجـا ... عزیزم⁣ مردهایِ زیادی هستنـد که بلدن با کارایِ جذاب سرِ ذوقت بیارن اما⁣ موقتی و زودگذرن ... جذابیتشون یه جایی ته میکشـه ...⁣ میدونی آخه آدما از یه جایی به بعد از خودشون نبودن، از خوب بودن‌هایِ الکی و اجباری خسته میشن ...⁣ اونوقته که یا میرن یا بد میشن ... اما مردهایِ واقعی⁣ اون‌هایی که بلـد نیستن خیلی کارایِ فوق‌العاده انجام بدن⁣ ، همونا که میتونن امروزتُ بسازنُ فـرداتُ ، اومـدن که بمـونن ... اونایی که با تمامِ معمولی بودنشون، جـذابن و با همه یِ سادگیشون فوق‌العاده ...⁣این مـردا یه قلبِ صاف دارن که تقدیمت میکنن و "دوستت دارم"هاشون نفوذ می‌کنه تهِ تهِ روحت و عشق ته‌نشین میشه تو دلت ... اگه یکی از همین‌هارو داری، یه جایِ خوب تو دنیات قایمشون کنُ تا میتونی دوسشون داشته باش ... خدا تعداد محدودی ازشون ساخته و یه نمونه‌اشُ واسه تو کنار گذاشته ...⁣ از دستش نده❤

یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون در گیر دردهای بدنی یا ناهنجاری هستید تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

سه چهار سال پیش بود یکی از اقوام فوت کرد رفتیم شهرپدریم،خیلی سال بود نرفته بودیم،متوجه یه نگاهایی میشدم برمیگشتم میدیدم یه پسر کچل با پوست سوخته هی نگاه میکنه هی حواسمو پرت میکردم میدیدم همچنان نگاهاش هست تو زل میزنه،با خودم میگفتم این چه هیزهههه چرا اینجوری نگاه میکنه،پسرعمه پدرم بود اونموقع ۲۳ سالش بود و من۱۵ ۱۶

گذشت و گذشت دوسال بعدش دوباره برای عروسی دختر اقوام رفتیم اونجا،از همون اولش حس کردم مادرش خیلی خریدارانه نگاه میکنه شک کردما ولی خب هیچی نمی‌گفت مامانش و لبخند اینا تحویل من نمی‌داد 😂😂😂 بعد عروسی بااااازور مارو بردن خونشون😂😂😂

این بچه خیلی خیلی خوشتیپ و پوست گندمی روشن اینا بود و فوق العاده خوش هیکل که متوجه شدم اونموقع سرباز بوده با یه لبخند قشنگ خیلی شیک و گرم سلام علیک کرد و هیچی دیگه رفتیم داخل

ایندفعه اون ۲۵ سالش بود من کنکوری بودم و ۱۷ سالم بود،هیچی دیگه من خیلی موذب بودم از طرفی ذهنم درگیر کنکورم بود خیلی و اینا،رفتم دستمو بشورم دیدم برگشته نگاه میکنه تا نگاش کردم هول شد سرشو چرخوند،این هیچی،خیلی سمت ما و مامانم و مامانش اینا رو هم نگاه نمیکرد و مشغول صحبت با آقایون بود

لباس اینا عوض کردیم و من یه دست لباس شیک پوشیدم که خودم میدونم بهم میومد و تو چشم بود ولی خب حالا رفتم یه چیزی به پدرم بگم دیدم داشتن حرف میزدن ساکت شد و کاملا میخ من شد و تا نگاش میکردم یا سرشو مینداخت پایین یا یه جا دیگه نگاه میکرد هیچی دیگه پدرم صحبتش تموم شد و حرفمو زدمو همچنان خیره نگاه می‌کرد تا نگاه میکردم سر میچرخوند بازم اینا هیچی

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز