ببینید من همش استپ میکنم
یعنی وقتی مریض میشم تا وقتی خوب بشم انقد تو اون حال میمونم تا گندش دربیاد
الان ازدواج کردم یه بچه دارم .اما تو ۶ سال قبل یعنی ۲۰ سالگی گیر کردم و اصلااااا حس نمیکنم من یک مادرم و باید وظیییییفه ام باشه ک مادری کنم.یعنی بااااااید مسئولانه با بچه م بازی کنم مسئوووولانه با بچم وقت بگذرونم نه عشقی. من زن شوهرم و باید غذا بپزم،خونه رو تمییز کنم،تمکین کنم و....و اینارو همیشه لطف ندونم...
البته خدایی همه اینارو میکنم اما فک میکنم ی دختر ۲۰ ساله ی مجردم!!! این حس باعث میشه تند و فرز و متمرکز نباشم!!!
سعی میکنمخودم رو تغییر بدم اما انگار این استپ شدن یکی از خصلت های منه!
پریشب شوهرم برام آبمیوه گرفت مریض بودم.اولش یکم رو خورد.من خیلییی ناراحت شدم.چون ی لحظه فک کردم
مجردم و مامانم قبل از اینکه خودش چیزیو بخوره ب من میده. بچه ها من لوس نیستم فقط نمیدونم چیکار کنم احساس کنم من دیگ یه زنم نه یه دختر و سن ۲۶ سالگی رو باورکنم!!!