دلم شوهر هیکلی و قوی و خشن میخواست
فکر کردم جذابه
اما الان در ماه حداقل پنج بار میگیره با کمربند داقونم میکنه
مجبورم میکنه پاهاشو ماساژ بدم
راننده تریلی هست میگه من خسته شدم باید ماساژم بدی
حق اینکه تنهایی هم برم بیرون ندارم
قشقرق به پا میکنه
مانتویی بودم اما با میل خودم به خاطرش چادری شدم
تازه الان میگه این چادر که زیرش روسری رنگا و رنگی سرت میکنی خوب نیست باید فلان مدل و رنگ باشه 😭
هر کجا میگه باید بریم باید برم
جرات نمیکنم روی حرفش بگم نه یه جوری صدای کلفتش و میندازه تو گلوش و تند تند حرف میزنه که اصلا دیگه نمیدونم چی بگم
میگم باشه غلط کردم هرچی تو بگی
تازه باید یکساعت منت کشی کنم قربونش برم تا آروم بشه
حالم از این زندگی داقون کرده