رفتم خونه پدر مادرم بچم اونجا مونده بود صبح زود اوندم برگردم برم خونه برف سنگینی میبارید بابام بیدار بود داشت چای میخورد یه تعارف نکرد با ماشین برسونمت ....تو برف پیاده اومدم سرماخوردم ......چقدر بعضی پدر مادرا بیرحمن اوندم ونه کفشام همه خیس شده بود بغض داشتم خوب شد بچه همراهم نبود پدر مادرم یه تعارف نکردن صبحانه بخور برو بابام ماشین داره خیچی نگفت