بچه ها من دو تا خوار دلرم من وسطیم، الان یک سال و نیمه ازدواج کردم خواهر بزرگم پانزده سال پیش کوچیکه هم پنج سال پیش عروسی کرده، تو این یه سالو نیم خواهرام اگه بگم دو سه بار اومدن خونم در صورتی که خونه ی من و مامانم تو یه شهرکه اونوقت خواهر کوچیکم بخدا اگه بگم هر پنجشنبه و جمعه میره خونه خواهر بزرگم و شب و اونجا میمونم خونشونو با رفقای خواهر بزرگم و شوهرشون میرن تفریح و خوش گذرونی بهشون میگم چرا پس اینجا نمیآید خواهر بزرگم میگه اونا خودشون میان خواهر کوچیکم میگه اونا به ما زنگ میزنم بیاید من دیدم شوهر خواهر بزرگم زنگ میزنه به شوهر اون بیاید اینجا، یا شوهر خواهر کوچیکم همش پیش ما از اونا تعریف میکنه از خوبیای خواهر بزرگم از دستپخش از رانندگیش از قشنگیش ولی از من تا حالا هرگز هیچ تعریفی نکرده که تازه میاد خونمون از غذاهای ایرانی میگیره🥹 دیگه نمیدونم باید چه کار کنم امشب خونه ی مامانم بودیم هممون خواهر کوچیکم همش میگفتم اون فیلمی که با بچه ها دیشب بیرون بودیمو بیار ببینیم وای چقدر خوش گذشت و همس تعریف میکرد و به منم که اصرار بیا ببین میخوام به روی خودم دیگه نیارم ولی بدجور دلم خونه و تازه من فشار خونم دارم همش میترسم حرص بخورم فشارم بره بالا😭😭😭