سقطی که بعداون نحسی گرفت منو دوتا از عزیزترینام تا روز چهلم سقطم فوت شدن من خواستم آینده یکی رو فقط به گند نکشم
به هر دری زدم نگه ش دارم
ولی آینده میخواست
عشق میخواست بازی میخواست بچگی و حوصله میخواست من ندارم
با دلار ۶۰تومنی توان زندگی کردن براش سخت میشد
شیرخشکی سهمیه ای
من نیاوردمت به دنیا
تا بعدا نگی گوه خوردی وقتی نداشتی پس انداختی
میدونم فرصت زندگی رو ازت گرفتم
گناه بزرگیه
ولی نمیخواستم غم بببنی گرونی ببینی زجر ببینی بی پولی ببینی
درد نیومدنت یه درد بود
دیدن هر لحظه حسرت و سختی و حسرت داشت چیزی که میخواستی هزار درد
هر چند داغ بغل کردنت بوسیدنت نفس کشیدنت موند روی قلبم تا ابد
فرزند خدا خواسته من 🥲
بعد از دست دادنت دلم نمیاد بگم ناخواسته
حتی دلم نمیاد اسمی انتخاب کنم برات چرا که من لیاقت مادری نداشتم برات
۱۴۰۲/۱۱/۱۲