2777
2789
عنوان

ازدواج اجباری

572 بازدید | 21 پست

کسی تجربه کرده؟ الان چیکار میکنید

من ۱۸ سالمه و تک فرزندم پدرم وکیل مادر فرهنگی مدیره 

سه سال پیش به اجبار خانواده هامون با یه پسر خیلی کم سن و سال ازدواج کردم اون زمان بچه بودم از پدرم میترسیدم خیلی ازش ترس داشتم میگفت یه بلایی سر خودت و مادرت میارم اما الان پشیمونم که تن به خواسته اونا دادم

حتی خود پسره هم راضی نبود از ترس پدرش قبول کرده بود

الان بعد گذشت سه سال و یه بچه هنوز حسی بهم نداریم مثل دوتا همخونه ایم مدام دعوا داریم دیگه راضی نمیشه طلاقم بده پدرمم تهدیدم میکنه طلاق بگیری میکشمت نمیدونم چیکار کنم افسردگی شدید داشتم تا ۶ ماه پیش دارو مصرف میکردم الان قطعشون کردم مدام تو فکر مرگم کل روز خودمو تو خونه حبس میکنم از همه متنفرم صدای شوهرم ازارم میده حتی دیگه سرکار نمیرم اونم کار نمیکنه به سختی میگذرونیم اوضاع مالیمون افتضاحه این به کنار شوهرم خیلی ادم بدیه ازش متنفرم بابام اجازه نمیده جدا بشم خیلی ناراحتم من تو این سه سال کلی تلاش کردم که به شوهرم عادت کنم حداقل بتونم تحملش کنم ولی نمیتونم وقتی میاد نزدیکم از خودم متنفر میشم خیلی افسرده ام کل روز با دیازپام می‌خوابم که ریختشو نبینم توروخدا کسی میتونه راهنماییم کنه چطوری باهاش بسازم هیچ ویژگی مثبتی نداره از همه لحاظ ازش سرترم دلمو به چی اون خوش کنم حتی خجالت میکشم بگم این مرد بابای بچمه هیچجا باهاش نمیرم از بس اخلاقش گو هه همه زندگیش مادرشه رفیق بازه بیکاره خیانت میکنه از نظر رفتاری مثل بچه هاست اخلاقش غیرقابل تحمله و مطمئنم یه چیزی مصرف میکنه چون علائم داره اما دیگه برام مهم نیست امیدوارم اون و پدرم بمیرن تا خلاص بشم

اگر نتوان آزادی و عدالت را یک جا داشت و من مجبور باشم میان این دو یکی را انتخاب کنم، آزادی را انتخاب می‌کنم تابتوانم به بی‌عدالتی اعتراض کنم ....من مي‌دانستم نوميدي هست، اما نمي‌دانستم يعني چه. من هم مثل همه خيال مي‌کردم که نوميدي بيماري روح است. اما نه، بدن زجر مي‌کشد. پوست تنم درد مي‌کند، سينه‌ام، دست و پايم. سرم خالي است و دلم به هم مي‌خورد. و از همه بدتر اين طعمي است که در دهانم است. نه خون است، نه مرگ، نه تب، اما همۀ اينها با هم. کافي است زبانم را تکان بدهم تا دنيا سياه بشود و از همۀ موجودات نفرت پیدا کنم. چه سخت است، چه تلخ است انسان بودن...!

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

اسم رمانتون؟

چقدر خوبه که همچین زندگی اطرافتون ندیدید اما دلیل نمیشه که وجود نداشته باشه 

ایکاش انقدر قضاوت نکنید !!

اگر نتوان آزادی و عدالت را یک جا داشت و من مجبور باشم میان این دو یکی را انتخاب کنم، آزادی را انتخاب می‌کنم تابتوانم به بی‌عدالتی اعتراض کنم ....من مي‌دانستم نوميدي هست، اما نمي‌دانستم يعني چه. من هم مثل همه خيال مي‌کردم که نوميدي بيماري روح است. اما نه، بدن زجر مي‌کشد. پوست تنم درد مي‌کند، سينه‌ام، دست و پايم. سرم خالي است و دلم به هم مي‌خورد. و از همه بدتر اين طعمي است که در دهانم است. نه خون است، نه مرگ، نه تب، اما همۀ اينها با هم. کافي است زبانم را تکان بدهم تا دنيا سياه بشود و از همۀ موجودات نفرت پیدا کنم. چه سخت است، چه تلخ است انسان بودن...!

یاخدا یعنی خونوادت تحصیل کردن     عزیییزم

تحصیل کردن ولی پسر پرستن افکارشون قدیمیه با اینکه سنشون زیاد نیست 

اگر نتوان آزادی و عدالت را یک جا داشت و من مجبور باشم میان این دو یکی را انتخاب کنم، آزادی را انتخاب می‌کنم تابتوانم به بی‌عدالتی اعتراض کنم ....من مي‌دانستم نوميدي هست، اما نمي‌دانستم يعني چه. من هم مثل همه خيال مي‌کردم که نوميدي بيماري روح است. اما نه، بدن زجر مي‌کشد. پوست تنم درد مي‌کند، سينه‌ام، دست و پايم. سرم خالي است و دلم به هم مي‌خورد. و از همه بدتر اين طعمي است که در دهانم است. نه خون است، نه مرگ، نه تب، اما همۀ اينها با هم. کافي است زبانم را تکان بدهم تا دنيا سياه بشود و از همۀ موجودات نفرت پیدا کنم. چه سخت است، چه تلخ است انسان بودن...!

چقدر خوبه که همچین زندگی اطرافتون ندیدید اما دلیل نمیشه که وجود نداشته باشه  ایکاش انقدر قضاوت ...

اولا ب تحصیل کردع اونم وکیل از ین کارا نمیکنع 

دوما 

مادرت ک فرهنگیه جلوشو نمیزارع 

سوما تو با ۱۸ سال کاری نمیتونی بری چون سال کنکورته.جای استخدام‌نمیتونی بشی 

حالا قضاوت با بقیع 

بای

اگه کسی از تو درخواست کمک کرد،اینطور فکر کن:اول از خدا خواسته و خدا آدرس تورو به اون داده✨🙂

طبیعیه از لحاط اخلاقی بچه باشه...مگه چقد سن داره که مسیلویت یه زندگی رو داره....ولی واقعا جای تاسف داره که پدر و مادرت با این سطح اجتماعی که دارن دستی دستی دخترشونو تحویل یه پسربچه دادن...

نمیخای درس بخونی؟درس بخون هم سرگرم بشی هم یه چیزی بشی دیگه...شغل خوب داشته باشی

بچتم بزار مهد

این کاربری از مرداد ۱۴۰۳ واگذار شده😁دوستای خوبم در زمینه کنکور و مشاوره هرگونه کمکی که بتونم بکنم دریغ نمیکنم🍁بنابراین هرگونه مشاوره یا کمکی نیاز دارید رو بنده حساب کنید✨🌱با آرزوی موفیقت
اولا ب تحصیل کردع اونم وکیل از ین کارا نمیکنع  دوما  مادرت ک فرهنگیه جلوشو نمیزارع  ...

فکرکردی اون پدرمادری که بچشون رو تیکه تیکه کردن انداختن تو چمدون گذاشتن توی سطل زباله اونا تحصیل کرده نبودن؟ نظامی بودن فرهنگی بودن

کارم اگه یه سر به سالنای زیبایی بزنی تو لاینای مختلف اکثرا دخترای ۱۶/۱۷ ساله مشغول شدن حتما باید دولتی باشه؟ 

باور نمیکنی برو بیرون خودم اعصاب ندارم 

اگر نتوان آزادی و عدالت را یک جا داشت و من مجبور باشم میان این دو یکی را انتخاب کنم، آزادی را انتخاب می‌کنم تابتوانم به بی‌عدالتی اعتراض کنم ....من مي‌دانستم نوميدي هست، اما نمي‌دانستم يعني چه. من هم مثل همه خيال مي‌کردم که نوميدي بيماري روح است. اما نه، بدن زجر مي‌کشد. پوست تنم درد مي‌کند، سينه‌ام، دست و پايم. سرم خالي است و دلم به هم مي‌خورد. و از همه بدتر اين طعمي است که در دهانم است. نه خون است، نه مرگ، نه تب، اما همۀ اينها با هم. کافي است زبانم را تکان بدهم تا دنيا سياه بشود و از همۀ موجودات نفرت پیدا کنم. چه سخت است، چه تلخ است انسان بودن...!

چه ربطی به پسر پرستی داره اخه تورو به زور دادن    

برای من ارزشی قائل نبودن پدرم میگفت دختر جز اولاد حساب نمیشه 

اگر نتوان آزادی و عدالت را یک جا داشت و من مجبور باشم میان این دو یکی را انتخاب کنم، آزادی را انتخاب می‌کنم تابتوانم به بی‌عدالتی اعتراض کنم ....من مي‌دانستم نوميدي هست، اما نمي‌دانستم يعني چه. من هم مثل همه خيال مي‌کردم که نوميدي بيماري روح است. اما نه، بدن زجر مي‌کشد. پوست تنم درد مي‌کند، سينه‌ام، دست و پايم. سرم خالي است و دلم به هم مي‌خورد. و از همه بدتر اين طعمي است که در دهانم است. نه خون است، نه مرگ، نه تب، اما همۀ اينها با هم. کافي است زبانم را تکان بدهم تا دنيا سياه بشود و از همۀ موجودات نفرت پیدا کنم. چه سخت است، چه تلخ است انسان بودن...!

بچه داری ؟ باید تلاش کنی تا زندگیت رو بهتر کنی بهش محبت کن به خودت برس حالا که نمیتونی طلاق بگیری تل ...

یه بچه ۲ ساله

تلاش میکنم بعضی روزا مهربون میشه یا یه کاری میکنه برای چند ساعت تنفرم از بین میره فکر میکنم خوبه که هست ولی چند ساعت بعد باز یه حرکتی میزنه ارزوی مرگشو میکنم

اگر نتوان آزادی و عدالت را یک جا داشت و من مجبور باشم میان این دو یکی را انتخاب کنم، آزادی را انتخاب می‌کنم تابتوانم به بی‌عدالتی اعتراض کنم ....من مي‌دانستم نوميدي هست، اما نمي‌دانستم يعني چه. من هم مثل همه خيال مي‌کردم که نوميدي بيماري روح است. اما نه، بدن زجر مي‌کشد. پوست تنم درد مي‌کند، سينه‌ام، دست و پايم. سرم خالي است و دلم به هم مي‌خورد. و از همه بدتر اين طعمي است که در دهانم است. نه خون است، نه مرگ، نه تب، اما همۀ اينها با هم. کافي است زبانم را تکان بدهم تا دنيا سياه بشود و از همۀ موجودات نفرت پیدا کنم. چه سخت است، چه تلخ است انسان بودن...!

اولا ب تحصیل کردع اونم وکیل از ین کارا نمیکنع  دوما  مادرت ک فرهنگیه جلوشو نمیزارع  ...

روانشناسی میخونی بعد سطح مشکلات جامعه رو نمیدونی؟؟؟چجوری بعدا میخای مشکلات ملتو حل کنی با این طرز فکر!طرف دکتره ، وکیله ، معلمه باشه! انسانه و از انسان هرکاری بر میاد...معلومه اصلا تو جامعه نیستی ببینی چه آدماایی چه کارایی میکنن!

بعدشم شغل دولتی اره مشکله واسه استخدامش...ولی او که نگفته دولتی ممکنه فروشنده ای یا کاری مثل اینا انجام میداده

این کاربری از مرداد ۱۴۰۳ واگذار شده😁دوستای خوبم در زمینه کنکور و مشاوره هرگونه کمکی که بتونم بکنم دریغ نمیکنم🍁بنابراین هرگونه مشاوره یا کمکی نیاز دارید رو بنده حساب کنید✨🌱با آرزوی موفیقت
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز