2777
2789

این قضیه مربوط ب ۵ سال پیشه ما ی شب رفتیم خونشون ولی جوری رفتار کرد ک کاش نمیرفتیم، دخترم نوزاد بود بخاطر سم پاشی ما رفته بودیم خونشون صب ساعت ۷ ما رو بیدار کرد گفت میرم سرکار شوهرم گفت کیلدو بزار دو ساعت دیگه میارم برات وای قبول نکرد ماهم رفتیم خونه خودمون، این خانم تا ساعت ۱۱ تو خونه میمونه بعد می‌ره سرکار بعد صاحب کارش میاد جلو در خونه ما ، بهمون گفت چرا رفتید خونه خواهرت دیگه نرید ک ب موقعه بیاد سرکار ، ناراحت شدیم ی بحثیم این وسطا شد ولی خب  اون قضیه حل شد و تموم شد ، حتی من همون ۵ سال پیش دعوتش کردم، ولی نمی‌دونم چرا همون موقع  دوباره خودش قهر کرد ، حتی جایی منو میدید ب منو دخترم نکاه نمی‌کرد تو ی مراسم بودم اونم اونجا بود ، من وقتی دیدمش باهاش سلام و احوال پرسی کردم ، ولی فقط در حد سلام جواب داد و تو اون مراسم انکار من و دخترم نبودیم ، دخترم دوس داشت بره پیش عمش ولی اصن ب دخترم رو نداد، این همه رفتیم خونه پدر شوهرم ، میدونست ما اونجایم اصن نمیومد ،از ما فراری بود یعنی جایی ما می‌رفتیم نمیومد ک ما بریم،

حالا اصل موضوع اینه ،(

 فرداشب قراره پدرشوهرم بیاد امروز زنگ زده ب شوهرم ب خواهرت زنگ بزن دعوتش کن، وقتی این خانم از ما فراریه چرا زنگ بزنم، ؟ الان پدرشوهرم گفته اون نیاد ماهم نمیایم، شوهرم میگه هر چی تو بگی ،نمیدونم چیکار کنم اصن ؟🥲)

تعداد رای : 12
نظرسنجی
.
7
58%
..
5
41%
 #تلخیه  _پیک _ هایم #تاوان _ آرزو _های_شیرینم _ بود ‌‌🖤⁦:⁠^⁠)⁩

درک نیان هیچکدوم

 اونقدر ادای آدمهای قوی را در آوردم که خودمم باورم شد قوی ام 😏 هرکی دلش گرفته بود من بودم....هرکی غصه داشت من بودم.....هرکس از عالم و آدم بریده بود من بودم......ولی وقتی نوبت ب خودم رسید.....بازم فقط من بودم و من.....🙂🙂🙂 داشتم با عروسک هام بازی میکردم نفهمیدم کی بزرگ شدم و شونه هام اینقدر قوی شد که این همه غم را به دوش کشیدم و آخ نگفتم🤫  هروقت گفتم خسته ام هیچکس باور نکرد خستگی مو این شد ک خسته شدم از زندگی💔 دلم میخواد یک شب بخوابم و دیگه صبح نشه چون واقعا خستم🖤   من اونقدر زیادی مهربونم که بهم میگن احمق پس برای من از سیاست داشتن نگو آرزوی مرگ کردم مرگ هم یادم نکرد💔یکی از تناقض هایی که توی زندگیم تجربش کردم این بوده که؛دلم واسه یه نفر خیلی تنگ شده بودش ولی دیگه نمیخواستم توی زندگیم باشه.....عجیب بود نبود.....؟؟؟ نامهربانی آتشم زد....آتشم زد💔💔 من کاربر جدید نیستم از زمان اقدس اینجا بودم....دیگه نی نی سایت جذابیت اون موقع ها را نداره  (قول میدم یک روز بشم ناجی همه زنهایی که به اجبار ظاهری همچو کوه داشتند و از درون نابود....) یک روزی که خواستم از سایت برای همیشه برم داستان زندگیمو حتما تعریف میکنم امیدوارم اون روز آخرش باشه ی پایان شیرین نه مثل این ۳۰ سال تلخ💔

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

زنگ بزن یا میاد همه چی حل میشه یا نمیاد اون خار میشه تو عزیز

هر دفعه رفتیم سمتش خودشو گرفت، نمی‌دونم بین دوراهی موندم  میگم مادرشوهرم نگه مقصر بودن ک زنگ زدن خواهرش بیاد ،،مامانم گفت زنک بزن بیاد خونه برادرشع ولی اصن دلم راضی نمیشه ، پدرشوهرمم نقطه ضعف شوهرمو میدونه، شوهرمم میگه تو هر چی بگی ، 

 #تلخیه  _پیک _ هایم #تاوان _ آرزو _های_شیرینم _ بود ‌‌🖤⁦:⁠^⁠)⁩

بنظرم زنگ بزن خیلی سنگین خیلی ها دعوت کن ، مطمئن باش اون نمیاد و کلا قطع رابطه میشه ،توهم عزیز میشی که زنگ زدی 

اگه ریپلایی میزنم نظرمو میگم ، اگرم ریپلایی نمیکنم یعنی در حدی نیستی که جوابتو بدم ، پس خودتو خسته نکن 😂
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز