سر زده اومدن خونمون شوهرمم خسته از سر کار اومده بود نتونست بره خرید
منم واسه پذیرایی چای و شربت و زعفرون و شکلات و خرما گذاشتم مردا هم مشغول فوتبال دیدن شدن تخمه داشتم گذاشتم
تو یخچالم چندسیب و پرتقال و موز داشتم که میدونستم اصلا اندازه نیست چون اونا نزدیک ۱۵ نفر بودن با بچه ها و شوهراشون خواهرای همسرمبا احساس راحتی دارن یخچال رو باز میکردن به نظرتون زشت نبود که میوه هارو دیدن مثلا تو دلشون چیزینگفتن که میوه داشتمو نزاشتم خیلی خجالت کشیدم بعد ماشالا بخورم هستن نمیشد خوردش کنم بچینم تو ظرف میدونستم کم میاد
اولین باره اینجوری پیش میاد همیشه از پیش تعیین شده بود که میان معمولا ۵شنبه ها شب نشینی تا ۳ شب خونمونن منم میدونم میان دیگه همه چی تدارک میبینم