یبار رفتم خونه مادر شوهرم شهرستان شوهرم سر کار بود بعد دیدم یکم تب دارم به مادر شوهرم گفتم عسل آورد سرمو بست دارو داد هزار تا کار دیگه بعد گف برو بخواب اتاق شوهرت
رفتم بعد چن دیقه دیدم چشام بسته بود شوهرم دستشو گذاش رو سرم دید تب دارم میگف یا ابولفضل من چیکار کنم چیش شد مامان نمیدونستم بخندم یا از زوق گریه کنم. اولین بار بود یه حس قشنگی جونه زد تودلم
هیچی فقط سوتی میدادیم
من هنو شوهر ندارم🥲☹یک سینگل به گورم
اولین سفرمون دوتایی خیلی چسبید
ای جانم عزیزم
چقد حس خوبی داره اولین عشق و محبت دیدن ها از همسر😍
یادم نیست
چطور سرتو با عسل بست؟
ماوالا سوتی زیادمیدادیم یبارم زنگ خونه هارو میزدیم فرارمیکردیم پدرشوهرم دیدمون وایساد سوارمون کرد بردمون خونه😂
من زود نامزد کردم با دسته گل بزرگ کادو اومد دم در مدرسه دبیرستان بودم همه دخترا سوت و جیغ میزدن
🥺 دلم تنگ شد
الان نامزدیم 😁هیچی مدام دیگرانو به اسمش صدا میزنم هرکیو بخوام صدا بزنم میگم محمد حسین 😂😂😂
نمیخوام حتی بهش فکر کنم
